عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت 46
لیا:با،بای
همه:بای
لیا: رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم .....
که دیدم دست جیمین روی رون هامه....
جیمین:میخوامت
لیا:هالا منتظر بمون بعد عروسی میشه(لبخند)
جیمین:تو هم منتظر حامله گیت به شکل خشن بمون بعد عروسی(خنده)
لیا:زهر مار(😐)
هیچی خلاصه بعد حرف هایی که بین مون رد و بدل میشد تو ماشین رسیدیم به مقصد.....
رفتیم تو مغازه ای که پر از لباس عروس بود....
پرش زمان 1 ساعت بعد:
لیا: اوفففففففف چرا هیچ لباس عروس قشنگی پیدا نمیکنم ( با کلافگی )
جیمین: نگران نباش بلاخره بین این همه یه لباس پیدا میکنیم که مورد پسندت باشه
لیا: جیمین جیمین جیمین
جیمین: چی شده؟ ( با نگرانی)
لیا: این لباس رو نگا چقد قشنگه ، بلاخره لباس عروس مورد علاقه ام رو پیدا کردم ( با خوشحالی )
جیمین: قشنگ که هست ولی تو تن تو تازه زیبایش مشخص میشه
لیا: خوب حالا خیلی داری منو لوس میکنی ها(خنده)
رفتیم داخل لباس رو خریدیم اومدیم بیرون...
لیا: خب حالا نوبت تو هست
لیا : لباس جیمین رو هم خریدیم کارای فردا رو انجام دادیم و رفتیم یه ناهار خوب هم بیرون خوردیم که راه افتادیم سمت خونه....
ویو خونه :
میا : صدای زنگ در میاد به احتمال زیاد اومدن اجوما در رو لطفا باز کن
اجوما: چشم خانم
لیا/ جیمین: سلام
جینو : علیک ،چقد زود برگشتی
لیا: مگه ساعت چنده؟
جینو :4
لیا: ما کی رفتیم؟
جینو:10
لیا: 😁😅
جینو: مرض 😒
لیا:یِنا کو؟
جینو:با هیونگ درس کار میکنه
لیا:اها
جینو:بعله
لیا: ما هم رفتیم بالا تا لباسمون رو عوض کنیم
اجوما: خانم شام حاضره
یِنا:ما هم اومدیم
لیا : شام خوردیم و زود رفتیم خوابیدیم چون فردا کلی کار داریم...
لیا: سلام صبح بخیر
ینا: سلام عروس خانم صبح شما هم بخیر
جینو : اگه نمیخوای همونجا بمونی بیا صبحانه رو زود بخور باید هر کدوم بریم کار هامون رو انجام بدیم
لیا: صبحانه رو خوردیم هر کدوم رفتیم تا کار هامون رو انجام بدیم
میا : خب همه ساعت 6 همینجا
پرش زمان
ساعت6
میا : ساعت شیش شد و همه برگشتیم سر جای اول بجز جیمین و لیا که خب اونا کارشون بیشتر طول میکشه
ادامه دارد:-)
پارت 46
لیا:با،بای
همه:بای
لیا: رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم .....
که دیدم دست جیمین روی رون هامه....
جیمین:میخوامت
لیا:هالا منتظر بمون بعد عروسی میشه(لبخند)
جیمین:تو هم منتظر حامله گیت به شکل خشن بمون بعد عروسی(خنده)
لیا:زهر مار(😐)
هیچی خلاصه بعد حرف هایی که بین مون رد و بدل میشد تو ماشین رسیدیم به مقصد.....
رفتیم تو مغازه ای که پر از لباس عروس بود....
پرش زمان 1 ساعت بعد:
لیا: اوفففففففف چرا هیچ لباس عروس قشنگی پیدا نمیکنم ( با کلافگی )
جیمین: نگران نباش بلاخره بین این همه یه لباس پیدا میکنیم که مورد پسندت باشه
لیا: جیمین جیمین جیمین
جیمین: چی شده؟ ( با نگرانی)
لیا: این لباس رو نگا چقد قشنگه ، بلاخره لباس عروس مورد علاقه ام رو پیدا کردم ( با خوشحالی )
جیمین: قشنگ که هست ولی تو تن تو تازه زیبایش مشخص میشه
لیا: خوب حالا خیلی داری منو لوس میکنی ها(خنده)
رفتیم داخل لباس رو خریدیم اومدیم بیرون...
لیا: خب حالا نوبت تو هست
لیا : لباس جیمین رو هم خریدیم کارای فردا رو انجام دادیم و رفتیم یه ناهار خوب هم بیرون خوردیم که راه افتادیم سمت خونه....
ویو خونه :
میا : صدای زنگ در میاد به احتمال زیاد اومدن اجوما در رو لطفا باز کن
اجوما: چشم خانم
لیا/ جیمین: سلام
جینو : علیک ،چقد زود برگشتی
لیا: مگه ساعت چنده؟
جینو :4
لیا: ما کی رفتیم؟
جینو:10
لیا: 😁😅
جینو: مرض 😒
لیا:یِنا کو؟
جینو:با هیونگ درس کار میکنه
لیا:اها
جینو:بعله
لیا: ما هم رفتیم بالا تا لباسمون رو عوض کنیم
اجوما: خانم شام حاضره
یِنا:ما هم اومدیم
لیا : شام خوردیم و زود رفتیم خوابیدیم چون فردا کلی کار داریم...
لیا: سلام صبح بخیر
ینا: سلام عروس خانم صبح شما هم بخیر
جینو : اگه نمیخوای همونجا بمونی بیا صبحانه رو زود بخور باید هر کدوم بریم کار هامون رو انجام بدیم
لیا: صبحانه رو خوردیم هر کدوم رفتیم تا کار هامون رو انجام بدیم
میا : خب همه ساعت 6 همینجا
پرش زمان
ساعت6
میا : ساعت شیش شد و همه برگشتیم سر جای اول بجز جیمین و لیا که خب اونا کارشون بیشتر طول میکشه
ادامه دارد:-)
- ۱۰.۳k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط