دلم از فراق خون شد چه گویم از جدایی

دلم از فراق خون شد چه گویم از جدایی
نظری به من نداری به طریق آشنایی
همه شب به یاد رویت بفشانم اشک حسرت
به امید آن که آبی به برم به دل ربایی
من بی تو را چه سازم ؟ که چنین اسیر یارم
نه رها کنی ز بندم نه کشی ز بینوایی
دیدگاه ها (۶)

...

می خواهم نباشم کاش سرم را بردارم و برای یک هفته در گنجه ای ب...

خدایاااااا دلم گرفته تو دلگشایی کن

تمام شهر خوابیدن من ازفکر بیدارم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط