همه ازم متنفرن ... پارت اول...

یونگی «
تنها قدم میزدم و شهر رو میگشتم. تازه از ایسلان اومده بودیم سئول. جای خیلی بزرگیه.
توی خیابون اصلی رفتم و آدرس مراکز خرید رو گرفتم و دور شدم.
توی راه بودم و مغازه ها رو تماشا میکردم که ناگهان به جمعیتی که حلقه زده بودن برخورد کردم.
یه لقب رو صدا میزدن آنجل دنس. جمعیت رو کنار زدم و جلو رفتم.
پسری با یه ماسک مشکی با مردم حرف میزد.

چی؟من نه من اونقدر ها هم خوب نیستم.

خیلی عجیب و مهربون به نظر میرسید.
قلبم توی سینم میکوبید. این اسمش چیه؟
با دیدنش انگار تو دلم پروانه پر میزد.
انگشتاش پر از انگشترای مشکی و زنجیر.
خدای من...
صدای آهنگی بخش شد و جمعیت فاصله گرفت.
اون یه اون یه رقاصه !
بدن انعطاف پذیرش همزمان با ضربات آهنگ ه
حرکت میکرد.
مردم با جیغ و هوراهایی که برای تشویقش میکشیدن باعث لبخندش میشندن.
درسته که ماسک داشت اما با چشماش لبخند میزد.
قلبم براش توی سینه میزد... چشمای کشیده و خمارش . موهای قوه ایی مثلش.
وای این پسر چقدر زیبا بود.
آهنگ به پایان رسید و مردم کم کم پراکنده شدن...
سمتش رفتم و با چشماش بهم نگاه کرد و سلام کرد...

لایک و کامنتت بهم انرژی میده🙂🪄
#یونمین_فیکیشن
دیدگاه ها (۴)

‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ گرگم نفس کرده!‌اشک هایی ...

‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ گرگم نفس کرده!‌وارد اتاق...

اسم : همه ازم متنفرن شخصیت های اصلی : جیمین ، یونگی شخصیت ه...

Part nine ![ سوم شخص ]پری ایی با موهای صورتی و ظاهری فرشته و...

هـ؋ـت وارث🍷Part26حالا که فکر میکنم این چند وقت واقعا عجب بود...

پارت دوم شب تاریک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط