و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم

‍ و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم...
برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمد
و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت،
برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند
و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست‌داشتن‌هایشان انجام ندادند،
تار موهایمان قافیه‌ی شعر و غزل نشد
و صدایمان تسکینِ درد هایشان...
ما عشق اول نبودیم؛
وگرنه
برای دیدنمان لحظه شماری میکردند
و برای لمسِ آغوشمان پیش قدم میشدند،
تنها نمیماندیم،
یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمیبرد،
بغض قورت نمیدادیم،
اشک هایمان دیده میشد،
دوستت‌دارم‌هایمان به گوششان میرسید
و سهممان میشد خواسته شدن...

|فاطمه جوادی|
@Aliniknamrad
دیدگاه ها (۱)

من نمی تونم دوستش نداشته باشم و نمی تونم نسبت بهش بی اهمیت ب...

در اخرین قرارمان گریه نکردم...نخواستم که بمانی...التماس نکرد...

حسی که این روزها بانگاهت بامن ردو بدل میکنی،شبیه راه رفتن بر...

درد معمولی نبودیمثل یک سردرد شدیدِ شبانهکه آرام شوی با یک فن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط