هوسخان

🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁

#هوس_خان👑
#پارت12







اما من با هر نگاهی که به این دختر مینداختم یاد خواهرش می افتادم ...

من نمی تونستم ریسک کنم وبا مهتاب روی تخت باشم چون ممکن بود هر لحظه اسم خواهر شو به زبون بیارم ...

رو به روی آیینه درست پشت سرم ایستاد سرشو بالای کمرم گذاشت و دستشو دور تنم حلقه کرد و گفت

_خواهش می‌کنم از من فراری نباش من سالهاست که دوستت دارم همیشه منتظر همین فرصت بودم که کنار تو باشم خواهش می کنم با مت مثل دشمنت رفتار نکن.

نفسم رو بیرون دادم و دستاش از دور تنم آهسته باز کردم به سمتش چرخیدم و صورتش و نوازش کردم کمی بهش خیره موندم و گفتم

اما توکسی نیستی که من بخوام!
متاسفم اما نمیتونم ..

زمزمه کرد
_ امتحان کن شاید خوشت اومد شاید خواستی..
دورتنش چرخی زدم دستم روی پرتقال‌های بالاتنش گذاشتم آهسته فشارشون دادم چشماشو بست لبشو به دندون گرفت
کنار گوشش نفسمو پخش کردم اون تنش لرزید آهسته گفتم

ببین تو بار اولته با هر لمس تنت اینطور وا میدی اما من دفعه اولم نیست راستشو بهت میگم خیلی روی تخت خوابم بودن ...
تو یه آدم ناشی هستی و من استاد ماهر دلبریهای تو به چشمم نمیاد نمیتونم خودمو مجبور کنم دست من نیست...
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت13 من اگر تحریک نشم اگر غریزم بیدار ...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت14 اون لباس می پوشید و من به این فکر...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت11 حس خوبی داشتم چیزی داشت غریزه ی م...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت10 خیالت راحت بشه تو کنار خواهرت میم...

از کوچه تون با بغض رد میشممن، هم‌صدای ابر و بارونمهم پیشمی، ...

از کوچه تون با بغض رد میشممن، هم‌صدای ابر و بارونمهم پیشمی، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط