صدای بسته شدن در خونه که اومد هانا هنوز مشغول جمع کردن پروندههای پزشکی ...

---

صدای بسته شدن در خونه که اومد، هانا هنوز مشغول جمع کردن پرونده‌های پزشکی روی میز بود.

جونگ‌کوک آروم قدم زد تا رسید به سالن، کمربند کت‌شو درآورد، همون‌طور که نگاهش روی هانا قفل بود.

ــ باز تا دیر وقت کار کردی، دکتر جون.

هانا بی‌تفاوت گفت:

مریض داشتم، مسئولیت دارم، تو هم که عادت کردی نخوای بفهمی.


جونگ‌کوک لبخند کجی زد، آروم نزدیکش شد.
ــ مسئولیت‌هاتو خوب بلدی… فقط یکی‌شو هی یادت می‌ره.

هانا سرشو بلند کرد، هنوز لبخند محوی گوشه لبش بود.

من حتی وقت ندارم بخوابم، تو توقع داری...


حرفش تموم نشده بود که جونگ‌کوک یک‌دفعه بازوشو گرفت و کشیدش سمت خودش. فاصله‌شون به صفر رسید. صدای نفس هانا تو گلوی خودش موند.

جونگ‌کوک با صدای خش‌دار گفت:
ــ اگه یه بار دیگه منو پشتِ درهای این خونه بذاری... خودم بهت نشون می‌دم چطور باید برنامه‌ریزی کنی.

هانا یه‌لحظه خواست عقب بره، ولی جونگ‌کوک نذاشت. دستش آروم رفت سمت چونه‌ی هانا، نگهش داشت، و آروم گفت:
ــ می‌خوای دکتر باشی؟ باش.
ولی من تنها بیماری‌ام... فقدان توجه توئه.

هانا چشم تو چشمش مونده بود. نمی‌دونست این لرزش از ترسه... یا هیجانی بود که مدت‌ها سرکوبش کرده بود.

جونگ‌کوک پچ‌پچ کرد:
ــ امشب وقتشه که جبران کنی، هانا.
اونم به روش خودم.

هانا هنوز نفس نکشیده بود که جونگ‌کوک دست‌هاشو دو طرفش روی میز گذاشت و محاصره‌اش کرد.

چشماش تو تاریکی برق می‌زد.
ــ یه دکتر باید بدونه که وقتی یه بیمار...
صدای خش‌دارش نزدیک گوشش اومد:
ــ خیلی وقته درد می‌کشه...
باید یه نسخه‌ی خاص براش بنویسه.

هانا زمزمه کرد:

اگه اون نسخه… خودِ دکتر باشه چی؟


جونگ‌کوک لبخند خطرناکی زد.
ــ پس خوش اومدی به درمان... دکتر هانا.





--
دیدگاه ها (۴)

خوشگلای منحرف من پیش به سوی اون پیججججج

Cafe namhanتک پارتی---بارون ریزی از صبح رم رو شسته بود. خیاب...

*🐥: اول از همه یه چیزی دارم بگم به آرمی‌ها🐥: از دوران کرونا ...

پلیس. ابلیس. part ¹⁸ا.ت و هانا شروع میکنم به حرف...

پارت : ۱۲

پارت 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط