فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی

فریاد مرا گرچه سرانجام شنیدی
ای دوست !به داد دل من دیر رسیدی

از یاد ببر قصه‌ی ما را هم از امروز
درباره‌ی ما هرچه شنیدی نشنیدی

آرام بگیر ای دل و کم گریه کن ای چشم
انگار نفهمیدی و انگار ندیدی

ای نی چه کشیدی مگر از خلق که هر دم
ما آه کشیدیم ، تو فریاد کشیدی

گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود !
خوش باش که یک چند در این راه دویدی
دیدگاه ها (۵)

#سنگ_هم_عاشق_شود_گوهر_صدایش_میزنندمی پرسیحاصلم چه آمد از عشق...

تو از کِی عاشقی؟این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه‌ام فهم...

مادر !برایم آسمان می کِشی ؟کودکت قد کشیدهاماهر چه به شعر ، چ...

می‌وزد هرگاه موهایت درون روسریاندکی آهسته‌تر! چون هرچه دارم،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط