ای خالق زمین و زمان حی لایزال

ای خالق زمین و زمان حیّ لایزال
من بنده ذلیل و تو معبود ذوالجلال

ازدرد دل چه آرمت ای خانه دار دل
احوال خود چه گویمت ای خانه سازحال

ره یافتن بسوی تو فعلی بود یسیر
پی خواستن به کنه تو امری بود محال

بی حضرت تو حدّ سخن نیست بنده را
جز صحبت از امید و حکایت ز انفعال

در حیرتم از اینکه چه گویم تو را جواب
یا رب اگر به عدل نمائی ز من سئوال

یاد عدالتت کندم پر ز اضطراب
فکر عنایتت کندم خالی از ملال

عفوت فزون تر است ز عصیان من اگر
عصیان من فزون بود از ماله المثال

یا رب هم از تو میطلبم بهر خود شفیع
بی اذن تو که را به شفاعت بود محال

ترسم دو روز فانی دنیایم افکند
در آتشی که هیچ نباشد در آن زوال

من آمدم برای تجارت در این جهان
سرمایه رفت از کف و من خالی از خیال

یا رب کرم ز هر صفتی بهتر است و من
جز بهترین صفت ندهم در تو احتمال

عاصی چه من نباشد و چون تو کریم نیست
در پیش عفو تو گنه من عظیم نیست

کتاب قصص التوابین
✏️ علی میرخلف زاده
دیدگاه ها (۲)

راه شکستن بُت مَنیّت این است که انسان هر خیری که برای خودش م...

هنگامی که عُمَر حجرالاسود را بوسید به آن خطاب کرد و گفت: می ...

چادرم یعنیتمام آزادی منیعنی اوج زیباییمن تمام ذوق بیرون رفتن...

ای فرزند آدم ...خود را برای بندگی من مهیا نمادر این صورت قلب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط