با خط چشمم مرز کشیدم
با خط چشمم، مرز کشیدم...
نه روی پلکم،
بین خودم و دنیایی که فکر کرد میتونه منو بشکنه.
هر خط، یه خاطرهست که پاکش نکردم،
بلندش کردم و کشیدمش رو چشمم...
که یادم نره:
دختری که از درد نریخت،
میتونه از خاک، ملکه بسازه.
نه روی پلکم،
بین خودم و دنیایی که فکر کرد میتونه منو بشکنه.
هر خط، یه خاطرهست که پاکش نکردم،
بلندش کردم و کشیدمش رو چشمم...
که یادم نره:
دختری که از درد نریخت،
میتونه از خاک، ملکه بسازه.
- ۱.۱k
- ۰۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط