دلم گرفته هوای بهار کرده دلم

دلم گرفته هوای بهـــــــار کرده دلم
هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم

رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبــــــاله دار کرده دلم

بیــــا بیـــــــا که برای سرودن بیتی
هزار واژه ی خونین قطار کرده دلم

به هر تپش که نفس تازه می کند باری
مرا به زیســتن امــــیّدوار کرده دلـم

کنون که آخر پیری نمانده دندانی
غزال خوش خط و خالی شکار کرده دلم

بخند ای لب خونین لب ترک خورده
دلم شکسته!

هوای انار کرده دلم .



سعید بیابانکی



دیدگاه ها (۱۷)

اگر به کشتن من آمدی چراغ نیاور، که سال هاست بجز سایه ام سپاه...

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من ...

تلفنی در جمجمه ام زنگ می زند و من نمی توانم گوشی را بردارمسا...

مـــــن که به دریاش زدم تا چه کنی با دل مــــــنتخته تــو و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط