کاش درد آنقدر کوچک میشد که

کاش درد آنقدر کوچک میشد که
پشتِ میزِ یک کافه می نشست چای میخورد
ساعتش را نگاه میکرد
و با عجله میگفت: خداحافظ...!

#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۱)

بهترین آرزو اینه ڪه ڪسیاسیر آدماے یک روزه نشهاصلا مے دونیآدم...

بعد‌ها که زمان گذشت متوجه میشویم چقدر درست بوده که با اصرار ...

هیچکسقفلی را بدون کلید نمیسازداگر قفلی در زندگیت می بینیشک ن...

همه مردم، آموزگاران شما هستندآدم‌های خشمگین، به شما آرامش را...

ورق روشن وقت

( گناهکار ) 41 part یون بیول: بسه دیگه نمی‌خواهم چیزی بشنوم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط