چندیست در میانه ی پاییز تا بهار

چندیست در میانه ی #پاییز تا بهار
می سوزم از بهانه ی #پاییز تا بهار

هر روز را به شوق قدم های گرم تو
خواندیم با ترانه ی #پاییز تا بهار

با زخم سرد قربت اسفند سوختیم
دستی بکش به شانه ی #پاییز تا بهار

عطر نگاه سبز تو در انتهای شهر
تنها ترین نشانه ی #پاییز تا بهار

عاشق شدن بدون نگاه تو ادعاست
یک ادعای تازه ی #پاییز تا بهار

ماندیم یا سقوط تقدیرمان چه شد
سنگی در آستانه ی #پاییز تا بهار

یک شب برای شادی قلبم سراب شو
یک شب به عاشقانه ی #پاییز تا بهار

یک دم نگشتم عاشق و یک عمر سوختم
یک قصه از فسانه ی #پاییز تا بهار

درد درون سینه ی وامانده ام نبود
جز انتظار آیه ی #پاییز تا بهار
دیدگاه ها (۱)

#پاییزفصل نقطه چین برگ ها تا تو ..و قدم هایی که با نجوای برگ...

این #پاییز است که عاشقانه در خود می پیچدو تو هوای بغضش را تن...

#پاییز صدای خش خش آرزوهاییست که زیر قدم های روزگار ِ سرد میم...

برگ های #پاییزیسرشار از شعور ِ درخت اندو خاطرات ِ سه فصل را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط