مناجات

#مناجات(۲)...
کجاست غلغه ی آن هزاران کلام آبی
در مغز خون من ؟
سبزینه ی علف ها
درآفتاب
رقص شیرین بزغاله های نوزاد
( خواهرک باکره جمیل در زفافی هرگز و همیشه )
یادش نمیرسد به شبهای رفته
دستش به یار نمیرسد
« همین جا بمان
کنار نفسهایم »
در شب های سرزمین مادرم
بدرخش !
مهتاب را ویران کن
بر دشت روح من
مثل جوانه های علف موج بزن
ای که صدای مستت را
در بیشه های نیستان آموخته ای
از باد.
درویش ها خوب میدانند
که روح بزرگ شعر مولانا
جز لبخندی بر لبان تو
نیست .
دریغا رقص گیسوی تو
در باد !
مار عزیز مرگ من اگر
دست های سپید تو
در آستین شب است ،
پس شتاب کن
ای نازنین !
که مرا جز تو پناهی نیست
که مرا جز بسوی تو
راهی نیست
که جان مرا شهادتی مباد
مگر برای تو
ای عزیز...
#ابراهیم_منصفی #رامی_جنوب #بندرخمیر جنگل حرا
دیدگاه ها (۶)

#فصل_آخر...می خواستم دوباره دریا شوم می خواستم دوباره برخیزم...

#درد_تنهایی...لحظه به لحظهغنچه در غنچه شقایق اندوهمی شکوفدمی...

#مناجات (۱)در بیست و هفتمین تابستان منکیست آن پروانه وارکه د...

#یَه روز اَتِی کِ دیرِنعاشِقِ خَستَه پیرِنیِکی اَتا اَگیتِن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط