ات بعد خوندن پیام کلی بهم ریخت سریع از سر جاش بلند شد
𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁸
ات بعد خوندن پیام کلی بهم ریخت سریع از سر جاش بلند شد
ات : مامان و بابا من باید برم جایی مراقب خودتون باشید(با عجله خیلی نگرانه نمی فهمه باید چی کار کنه)
مامان کوک : کجا می خوای بری چرا یهو این همه پریشون شدی صورت شبیه گچ شده من نمی زارم جایی بری مامان کوکم نگران شد
ات : مامان وقت ندارم باید برم بعدا می بینمتون خدافظ
خیلی سریع با عجله گفت سریع دوید از عمارت بیرون یه تاکسی گرفت به لوکیشن که فرستاده بودن رفت توی راه به راننده تاکسی همه چیز گفت اون بنده خدای از همه جا بی خبر قبول کرد قبل اینکه از ماشین پیاده شه
ات : پس اگه من تا ۱۰ دقیقه دیگه نیومدم به پلیس زنگ بزنید
راننده تاکسی : چشم خانم
ات : مچکرم
ات از ماشین پیاده شد برعکس تصورش که انتظار داشت یه انبار مخوف و تاریک کثیف باشه یه عمارت بزرگ با شکوه تمیز با رنگ های شاد بود دم در کلی مرد هیکلی و گنده که با یه دست می تونستن ات رو خفه کنن با کت شلوار شیک مشکی وایساده بودن یکی از مرد ها تا ات رو دید
مرده : خانم ات دنبالم بیاید
ات : باشه داخل ذهنش این منو از کجا می شناخت وای دارم از ترس تو خودم می شاشم من بی عرضه اومدن تا کوک مافیا رو نجات بدم ات قوی باش تو می تونی نباید بترسی ات تو می تونی
ات دنبال مرده رفت مرده بردش به سالن اصلی عمارت تا ات وارد شد دید کوک به روی زمینه بی هوشه و دست پاهاش بسته است سریع دوید سمتش تکونش داد
ات : کوک عزیز دلم عشقم کوکی پاشو (با گریه)
ات داشت همینجور کوک صدا می زد گریه می کرد که صدای کفش اومد یه نفر از پله ها داشت میومد پایین سکوت کرد نگاه کرد تا ببینه کیه دید جینه با ناباوری دوید سمتش دست جین رو گرفت
ات : خداشکر که اینجایی خیالم راحت شد جین کمک کن کوک ببریم بیمارستان اون بی هوشه دست پاش رو بستن
جین دست ات رو پس زد و گفت :نگران نباش چیزی نیست یه چند دقیقه دیگه به هوش میاد بعدشم می ره برای خواب ابدی(جدی سرد خشک)
ات : خواب عبدی ؟ یعنی چی تو؟ از کجا می دونی چرا اینجایی؟(با تعجب )
جین : پس کجا باشم اینجا خونمه(خیلی ریلکس دستکش ها شو دستش کرد)
ات : خونه ی تو پس کوک چرا اینجوریه اون پیام(با تعجب ات نمی فهمید چه خبره جین چه خوابی براشون دیده )
جین : من اون پیام بهت دادم کوک هم برای این اینجاست که بمیره تو هم اینجایی که بمیری(خیلی ریلکس جدی خشک )
ات : چرا ؟ همچین حرفی می زنی کوک برادرته کوک تو رو خیلی دوست داره تو مورد اعتماد ترین فرد زندگیشی دست راستشی( توی شکه نمی خواد باور کنه جین می خواد کوک و بکشه)
جین : مشکل همین جاست، من چرا رئیس نباشم؟ چرا اون دست راست من نباشه؟ ها چرا؟ می دونی رئیس باند بعد پدرم کیه ؟ اره کوک، شوهر تو، برادر من، اون عوضی اون تمام چیز .....
ات بعد خوندن پیام کلی بهم ریخت سریع از سر جاش بلند شد
ات : مامان و بابا من باید برم جایی مراقب خودتون باشید(با عجله خیلی نگرانه نمی فهمه باید چی کار کنه)
مامان کوک : کجا می خوای بری چرا یهو این همه پریشون شدی صورت شبیه گچ شده من نمی زارم جایی بری مامان کوکم نگران شد
ات : مامان وقت ندارم باید برم بعدا می بینمتون خدافظ
خیلی سریع با عجله گفت سریع دوید از عمارت بیرون یه تاکسی گرفت به لوکیشن که فرستاده بودن رفت توی راه به راننده تاکسی همه چیز گفت اون بنده خدای از همه جا بی خبر قبول کرد قبل اینکه از ماشین پیاده شه
ات : پس اگه من تا ۱۰ دقیقه دیگه نیومدم به پلیس زنگ بزنید
راننده تاکسی : چشم خانم
ات : مچکرم
ات از ماشین پیاده شد برعکس تصورش که انتظار داشت یه انبار مخوف و تاریک کثیف باشه یه عمارت بزرگ با شکوه تمیز با رنگ های شاد بود دم در کلی مرد هیکلی و گنده که با یه دست می تونستن ات رو خفه کنن با کت شلوار شیک مشکی وایساده بودن یکی از مرد ها تا ات رو دید
مرده : خانم ات دنبالم بیاید
ات : باشه داخل ذهنش این منو از کجا می شناخت وای دارم از ترس تو خودم می شاشم من بی عرضه اومدن تا کوک مافیا رو نجات بدم ات قوی باش تو می تونی نباید بترسی ات تو می تونی
ات دنبال مرده رفت مرده بردش به سالن اصلی عمارت تا ات وارد شد دید کوک به روی زمینه بی هوشه و دست پاهاش بسته است سریع دوید سمتش تکونش داد
ات : کوک عزیز دلم عشقم کوکی پاشو (با گریه)
ات داشت همینجور کوک صدا می زد گریه می کرد که صدای کفش اومد یه نفر از پله ها داشت میومد پایین سکوت کرد نگاه کرد تا ببینه کیه دید جینه با ناباوری دوید سمتش دست جین رو گرفت
ات : خداشکر که اینجایی خیالم راحت شد جین کمک کن کوک ببریم بیمارستان اون بی هوشه دست پاش رو بستن
جین دست ات رو پس زد و گفت :نگران نباش چیزی نیست یه چند دقیقه دیگه به هوش میاد بعدشم می ره برای خواب ابدی(جدی سرد خشک)
ات : خواب عبدی ؟ یعنی چی تو؟ از کجا می دونی چرا اینجایی؟(با تعجب )
جین : پس کجا باشم اینجا خونمه(خیلی ریلکس دستکش ها شو دستش کرد)
ات : خونه ی تو پس کوک چرا اینجوریه اون پیام(با تعجب ات نمی فهمید چه خبره جین چه خوابی براشون دیده )
جین : من اون پیام بهت دادم کوک هم برای این اینجاست که بمیره تو هم اینجایی که بمیری(خیلی ریلکس جدی خشک )
ات : چرا ؟ همچین حرفی می زنی کوک برادرته کوک تو رو خیلی دوست داره تو مورد اعتماد ترین فرد زندگیشی دست راستشی( توی شکه نمی خواد باور کنه جین می خواد کوک و بکشه)
جین : مشکل همین جاست، من چرا رئیس نباشم؟ چرا اون دست راست من نباشه؟ ها چرا؟ می دونی رئیس باند بعد پدرم کیه ؟ اره کوک، شوهر تو، برادر من، اون عوضی اون تمام چیز .....
- ۲۲.۱k
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط