پارت

پارت :86
ارباب زاده ....


بومگیو شانه ای بالا انداخت و با صدای سردی گفت

" سوبین بهم گفت از یونجون فاصله بگیرم چون اونا قرار می‌زارن !"

بومگیو میدونست که اون پسر سوبین رو دوست داره برای همین تصمیم گرفت اینو به اون پسر عاشق بگه اون میدید که چطور تهیون با شنیدن اسم سوبین سرخ و سفید میشود بومگیو اینو گفت ولی متوجه نبود که این حرفش چقدر روی تهیون تاثیر گذاشته بود ...
یعنی همش به بازی بود اون فقط یه خاطر اینکه بومگیو رو از یونجون نگه داره از تهیون اینو خواسته بود همش بازی بود و تهیون هم به خاطر اون عشق فاکی توی قلبش نسبت به سوبین کور کورانه قبول کرده بود ...
مثل یه احمق دومش رو برای سوبین تکون میداد ...
تهیون صدای شکستن قلبش رو با گوش هایش شنید که چقدر با این حرف بومگیو شکست ولی اخم به ابرو نیاورد و با لبخند غمگینش لب زد

" مهم نیست بیا بریم پیششون"

قبل اینکه بومگیو چیزی بگه دستش رو کشید و رفت سمت اون دو نفر

" سلام بچه ها !"

سوبین و یونجون هر دو به سمت اونا نگاه کردن بومگیو هم سلام کرد یونجون از لحن غیر رسمی تهیون تعجب کرد ولی به روی خودش نیاورد و اونم سلام کرد

" خیلی خوشحالم اینجا میبینم تون بچه ها !"

تهیون اینو گفت تهیون اینو گفت و نگاهش سمت یونجون بود یونجون لب زد

" همچین منم خوشحالم شما رو اینجا میبینم !"

یونجون نگاهش رو از تهیون گرفت و به بومگیو که کنارش ایستاده بود و چیزی نمی‌گفت داد پوزخندی زد و گفت

"چرا ایستادین بیاین بشینین کنارمون !"

تهیون خندید و گفت

" البته چرا که نه "

سوبین با چشم های گرد شده به یونجون نگاه میکرد و با نگاهش می‌گرفت اونا رو دعوت نکن کنارمون ولی یونجون اصلا توجه نکرد ...
بومگیو هم به اجبار تهیون کنارشون نشست ...
بومگیو لب زد

" ممنون از شما "

یونجون لبخند زد و با کنجکاوی گفت

" چطور شده که من شما دو تا رو اینجا میبینم !؟"

تهیون به بومگیو نگاه کرد خندید دستش رو انداخت دور گردن بومگیو و با نیشخند. گفت

" ما هم تعجب کردیم شما رو اینجا میبینیم "

یونجون با دیدن این کار تهیون که دستش رو انداخت دور گردن پسرش از حرص دندان هایش رو روی هم سابید خونش به جوش آمده بود تهیون گفت

" از اونجایی که توی شرکت نیستیم نیاز نمی‌بینیم رسمی حرف بزنم مشکلی که نداری یونجون ؟!"



ادامه دارد ...
دیدگاه ها (۰)

پارت :87 ارباب زاده ...2ساعت بعد دو ساعت گذاشته بود و همچنان...

پارت :88ارباب زاده ....سوبین پی در پی به صورت پسرک مشت میزد ...

پارت :85ارباب زاده ....سوبین به یونجون که رو به رویش نشسته ب...

پارت :84ارباب زاده .....تهیون فکر های دیگری میکرد یعنی ممکن ...

پارت 22

پارت24

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط