پارتپنجم

#پارت‌پنجم‌🎶🧷




من: ببین! بخدا من اشتباهی اومدم! تورو خدا ولم کنیم برگردم خونه! ازتون خواهش میکنم! التماستون میکنم! من نمیتونم اینجوری زندگی کنم! میمیرم بخدا!

ارباب: گفتم برو بالا!

من: ن! نمیخوام! مگ زوریه! زنگ میزنم بابام بیاد دنبالم!

ارباب: هیچ سیمی اینجا آنتن نمیده خاله سوسکه! حالا مث آدم گمشو بالا اون صورتتو بشور انگار گداس!

ب حرفش گوش ندادم و همونجا وایسادم!

همه دخترا تک ب تک فروخته شدن!

و من همچنان همونجا درحال گریه بودم!

خونه خالی شده بود!

ارباب اومد رو ب روم ایستاد و گف: نمیشه هیچ جایی بری کوچولو! اینجا شهره موکحمه! از اون در سیاه رنگ ک اومدی تو...دیگ نمیتونی برگردی بیرون! حتی وختی مردی!

من: آخه من ب چ درد شما میخورم هان؟

اومدم نزدیک و همزمان ک داشت چن تار از موهامو پشت گوشم میداد گف: فعلا باهات کاری ندارم تا یکم بزرگ شی! تا چن مدت اینجا خدمتکار شخصیه منی کوچولو! حالا گمشو بالا لباساتو عوض کن بیا پایین!

یهو با صدای نسبتا بلندی گف: کبری خااانوم!!!

زنی از آشپز خونه بیرون اومد و گف: بله پسرم؟؟

ارباب: از لباس های خدمتکارا بهش بده بپوشه! خودت آدمش کن!

کبری خانوم: چشم!

از امارت خارج شد!

زنه اومد رو ب روم وایساد و گف: دنبالم بیا!

پشت و سرش راه افتادم!

اتاقی رو نشون داد و گف برو اینجا لباساتو عوض کن و بیا بیرون!

رفتم تو اتاق و درو بستم!

از اتاق خودم بهتر بود!

حمومی تو اتاق بود!

از تو کمد حوله برداشتم و رفتم حموم!
بعد نیم ساعت بیرون اومدم!

حوله رو دورم پیچوندم!

تو آینه ب کمرم خیره شدم!

با برخورد هر قطره آب با پوستم جیغم در میومد!

کبود شده بودن!

چشم از آینه برداشتم و ب سمت کمد لباسام رفتم!

میخواستم لباس بردارم ک ب صدای ارباب جیغی کشیدم و افتادم زمین : تو ک گفتی رابطه ای نداشتی!
دیدگاه ها (۰)

#پارت‌ششم‌🎶🧷من: برو بیرون! چیزی تنم نیس لطفا برو!لباس ک بردا...

#پارت‌هفتم‌🎶🧷با ترس نگاهش کردم! هم میترسیدم از حرفش و هم مشت...

#پارت‌چهارم‌🎶🧷 مردی از پله ها پایین اومد! بهش میخورد ۳۰ رو د...

#پارت‌سوم‌🎶🧷 زنه: دختره دیوونه ما داریم میریم شهر موکحم!شهری...

خرگوش قاتلپارت۶ا.ت:خوب شب رو میتونی اینجا بمونی من رو کاناپه...

پارت ۵+ باشه (کشیده و حرصی)ـ بیا باز شدی حالا همراه من بیا +...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط