خرگوش قاتل

خرگوش قاتل
پارت۷
ویو کوک:
کارای شرکت رو انجام میدادم که بابام زنگ زد
بابای کوک=ب.کوک
ب.کوک:پسرم امروز ساعت۶ به این آدرسی که میفرستم بیا
کوک:اوک
ساعت تقریبا ساعت۴:۴۰بود که از شرکت در اومدم و به خونه ام رفتم دوش گرفتم یکم استراحت کردم لباسام رو پوشیدم و یه عطر تلخ زدم ساعت۵:۳۰بود که از خونه دراومدم و به آدرسی که بهم گفته بود رفتم
ویو ا.ت:
ا.ت سلام
ب ا.ت سلام دخترم برو زود یه لباس خوشگل بپوش که امروز خواستگار داری
ا.ت چیییی چطوری تونستین بدونه این که به من بگین خواستگار دعوت کنین؟
ب ا.ت همینه که هست زودباش الان میرسن
به اجبار مجبور شدم برم دوش بگیرم و یه لباس بپوشم( اسلاید ۲ لباس )و یکم هم آرایش کردم و رفتم پیش مامانم
ا.ت مامان تو دیگه چرا بدون اینکه به من بگی اینکار رو کردی؟
م ا.ت دخترم پدربزرگت یه پسری رو پیدا کرده و گفته حتما باید باهاش ازدواج کنی تو که می‌دونی کسی رو حرف پدربزرگت نمیتونه حرف بزنه حالا اینم به زور ازش خواستیم که حداقل یه خواستگاری باشه که پسره رو ببینی ولی خودمونیما میگن پسره خیلی جذابه
ا.ت وا مامان!
م ا.ت حالا هرچی
ادامه دارد...
شرایط:
۱۰ لایک
۱۰ کامنت
دیدگاه ها (۳۳)

خرگوش قاتلپارت۸ویو کوک:رفتم به اون آدرس وسط راه هم گل گرفتم ...

خرگوش قاتل پارت۹ذهن ا.ت: این همون پسر دیشبیه نبود؟ وایی ماما...

واقعا حمایت خیلیییی کمه اینجوری باشه دیگه فیک‌ رو ادامه نمید...

خرگوش قاتلپارت۶ا.ت:خوب شب رو میتونی اینجا بمونی من رو کاناپه...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط