حکایت داشتن و نداشتن تو میدانی به چه میماند

.
حکایت داشتن و نداشتن تو میدانی به چه می‌ماند؟
سیگاری که بین انگشتانم جا خوش کرده و نگاه یخ زده من به آن،
ولی فندکی برای روشن کردنش نباشد..
یقین دارم به روزی که تو هستی، فندک هم هست ،
اما من دیگر سیگار نمیکشم...
دیدگاه ها (۵)

تو از پهلوے ڪدام ماه زاده شدےڪہ شب ،پشت پرچین خیال چنان آبست...

👌 🏼 👌 🏼 دیوانه جان! درست است که ناکوکیم درست است که میگرییم،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط