زمانی اندک ای آینه من نگاهم بر تو سرد است

#زمانی اندک ای آینه من! نگاهم بر تو سرد است.
که این تصویر است از من؟ که تالاب درد است
تو هم ای آینه بر من غریبی؟
به تصویرت دهی بر من فریبی؟
نمی دانی دلم تنگ است؟
همه دلهای عالم بر من بی سایه سنگ است.
نمیدانی که من تنهاترین قطره از این دنیای بارانم؟
که از نامردی اغیار اشک آمد به چشمانم
ندارم در برم ابری که گاهی مادرم باشد
انیس و مونس و یار، چو جان در پیکرم باشد
کنون بینم تو هم چون من پریشانی
که از بی آرزویه آرزو همواره گریانی
ببین ای آرزوی اندر این آینه، سکوتم
همان گاهی که میبینی در این دنیا هبوطم
بیا بر چشمهایم لحظه ای کوته نظر کن
فقط یک قطره اشک گرم برایم مرحمت کن
که تنها قطره اشکی بیاید بهر درمانم
در ان لحظه که سیلاب است، این حس بارانم
راستی یادم رفت!!
باران میبارد...؟
دیدگاه ها (۳)

#خورشیداز پس ابرهاسبد خالی آفتابگردان را می نگردکه در انتظار...

#بر تن خورشید می پیچد به نازچادر نیلوفری رنگ غروبتک درختی خش...

در امتدادِ باغِ انارو چشم هایِ سردِ بادهایِ بی حصارآنجا که ب...

#خواب های یک مداد :جنگلی که سربریده می دوددفتری ورق ورق شده ...

تو این شب بارونی و سرد با هرقطه باران با هر وزش باد من به یا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط