پارت

پارت ۳۸

ات: این قضیه از اونجایی شروع شده که
من بابام رو در اثر تومور مغذی از دست دادم
و فردای اون روز مادرم خودکشی کرد
پدرم وسیت کرده بود که من پیش عموم
زندگی کنم چند روز پیش عموم موندم
روزای اول خیلی خوب بود
ولی بعد کارای عجیب عموم شروع شد
مثل بغل های محکمش موقع خواب
بوسیدنم مخصوصا روی گردنم
کبود کردن گردنم
و از همه مهم تر اینکه بهم گفت عاشقمه
خدمتکار: هااااا 😱 ارباب کوچیک عاشقتونه
ات: البته این چیزیه که خودش میگه
ات: من فکر میکنم همش یه حوسه
خدمتکار: امکان نداره ارباب کوچیک خیلی
مهربون و با شرف تر از این حرفاعه
ات: راستی چرا به عموم میگی ارباب کوچیک
خدمتکار: چون ایشون پسر کوچیک ارباب
هستن برای همین بهش میگیم ارباب کوچیک
ات: اها... متوجه شدم
ات: راستی اسم من اته و ۱۶ سالمه

دوست دارین اسم خدمتکار چی باشه
تو کامنت بهم بگین بعد از بین
اسم ها یکی رو انتخاب میکنم
دیدگاه ها (۶)

کسی درخواستی نداره هر چی باشه سناریو تکپارتی چند پارتی

جونگکوک فقط 😱🤣

پارت ۳۷خدمتکار: خانم چیزی شدهات: تو بالا سره من چیکار میکنی ...

پارت ۳۶ات: با اینکه شما بهش میگین ترسو من بهش افتخار میکنم پ...

game of love and hate(part 31)

دوست پسر مافیایی

پارت ۲۲جونگکوک: هیونگ شمع هارو فوت کن یونگی: باشه همه شروع م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط