یک غزل نذر تو کردم سر صبح
❤️
یک غزل نذر تو کردم سرِ صبح
تا که آرام شوم در برِ صبح ❤❤
دوش بی روی تو دشوار گذشت
و تهی سینه ام از باورِ صبح❤❤
چشم گریان ز غم تنهایی
خیرگی کرد بسی بر درِ صبح ❤❤
من خمارِ شبِ هجرانِ توام
پس شرابم بده از ساغرِ صبح❤❤
چه کنم با غم بی مهریِ شب
تا رِسَم بر درِ روشنگرِ صبح❤❤
من به لطف تو بسی محتاجم
ای که الطاف تو یاریگرِ صبح❤❤
من و شب واله ی چشمان توایم
که تویی ترجمه ی دیگرِ صبح❤❤
.
یک غزل نذر تو کردم سرِ صبح
تا که آرام شوم در برِ صبح ❤❤
دوش بی روی تو دشوار گذشت
و تهی سینه ام از باورِ صبح❤❤
چشم گریان ز غم تنهایی
خیرگی کرد بسی بر درِ صبح ❤❤
من خمارِ شبِ هجرانِ توام
پس شرابم بده از ساغرِ صبح❤❤
چه کنم با غم بی مهریِ شب
تا رِسَم بر درِ روشنگرِ صبح❤❤
من به لطف تو بسی محتاجم
ای که الطاف تو یاریگرِ صبح❤❤
من و شب واله ی چشمان توایم
که تویی ترجمه ی دیگرِ صبح❤❤
.
- ۲۸۰
- ۱۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط