و ما خاطرات را چونان میخی زنگ زده از دل دیوار بیرون میکشیم،و تو میدانیکه هرگز هیچ میخی تماما از هیچ دیواریبیرون نیامده؛لااقل تکه ای از آنلااقل رنگِ سرخِ زنگ زدگی آنلااقل حفره ای بر قلب دیوارهمیشه به جا مانده است...