وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی

چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود

من عاشق چشمت شدم…

زنده یاد #افشین_یداللهی
دیدگاه ها (۲)

شبی که با تو سحر نیست، خیر در آن نیستدلی که منتظرت نیست اهل ...

بر آمد باد صبح و بوی #نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک...

آتش عشقش چنان سوزنده استکه نگاهش نتوان کرد، پریدن که محال #م...

من میروم ز کوی تو دل نمی رود این زورق شکسته ز ساحل نمی رود...

من عاشق چشمانت شدم نه عقلی بود و نه دلی چیری نمیدانم ازاین د...

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بودآن دَم که چشمانت ...

#دوستت‌دارم‌نترس... گفتی: «می‌ترسم از احساسات طوفانی و وحشی‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط