قسمت

( قسمت3)
.
دلارام:بالاخره از اتاق دل کندی
_هان چیه؟
دلارام:هیچی هیچی
_خوبه پس بزن بریم به جنگ
مامان:وا...زود زود همه بریم پایین که بابا منتظره
از پله ها اومدیم پایین و سوار ماشین شدیم البته آگه جر و بحث منو دلارام رو فاکتور گرفت بعد از نیم ساعت به خونه بابابزرگ رسیدیم و همه پیدا شدیم
بابا:دلارا شیطنت و پرو بازی و حاضر جوابی ممنوع
با اعتراض گفتم_بابا!!!
بابا:همین که گفتم
_آخه اگه پرو بازی در نیارم حاضر جوابی نکنم کی از حقم دفاع کنه
مامان با تذکر گفت_دلارا
_پوفففف....باشه قبول
دلارام:حالا بریم؟
بابا:بفرمایید
_عععععع عمو هم رسید، البته با اون دو تا پسرهای خنگش
بابا یه چش غره بهم رفت و مامان هم شروع کرد به نصیحت کردن من بدبخت و دلارام هم با خنده داشت نگام میکرد چش غره ای کردم رو به مامان گفتم_مامان جان من همش رو حفظم نمیخواد توضیح بدی بهم
دیدگاه ها (۱۴)

رمان جلد نداشت رمان دگردیسیخلاصه:فلور دختر هفده ساله ای است ...

( قسمت4).مامان:پس بهش عمل کن_حالا ببینم چی میشه عمو : سلام د...

(قسمت 2).که درد گرفتن پام همانا و شکستن کلیپس هم همانا روی ت...

قسمت 1من همانم که تو از آن بیزاریمن کسی ام که تو از آن متنفر...

P¹²دستشو بالا‌ای سرم قفل کرد صورتش رو هی بهم نزدیک تر میکرد ...

P¹¹ویو تینا از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم - آه دوباره ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط