هوای اتاق جلسه سنگین بود مردان مافیا با کتهای تیره و چ

هوای اتاق جلسه سنگین بود… مردان مافیا، با کت‌های تیره و چشمانی جدی، روی صندلی‌های چرمی نشسته بودند. روی میز، نقشه‌ها و پرونده‌های مهمی پهن بود.
یون با کمی هیجان اما با همان آرامش همیشگی، کنار در ایستاده بود تا اجازه ورود بگیرد.

تهیونگ نگاه کوتاهی به پسرش انداخت، لبخند کمرنگی زد و با حرکت دست گفت:
— بیا اینجا.

یون جلو رفت و بدون مکث، روی پای پدرش نشست. نگاهش روی نقشه‌ها بود و گاهی هم به چهره افراد حاضر خیره می‌شد، انگار می‌خواست تک‌تک‌شان را بخواند.


---

ات، در کتابخانه مشغول خواندن کتاب بود که ناگهان صدای قدم‌های تند و خشمگین یونا را شنید. قبل از اینکه حتی چیزی بپرسد، یونا در را محکم باز کرد و با غرغر وارد اتاق جلسه شد:
— بابا! چرا منو صدا نکردی؟ همیشه فقط یون، یون، یون!

همه مردان حاضر در جلسه، بهت‌زده به دختر کوچولوی لوس نگاه کردند و با خودشان فکر کردند حالا تهیونگ حتماً دعواش می‌کنه.

اما تهیونگ فقط آرام سرش را بلند کرد و با لبخند گوشه‌لبی، دستش را به سمت یونا دراز کرد.
— بیا پیش بابا.

یونا با خوشحالی دوید، روی پای دیگر تهیونگ نشست و بی‌خیال فضای پرتنش جلسه، کیف کوچکش را باز کرد. بعد، یک کلیپس صورتی کوچک بیرون آورد و موهای پدرش را وسط جلسه با دقت جمع کرد و بست.

یون بی‌صدا به این صحنه نگاه می‌کرد و چند نفر از مردان مافیا هم به‌سختی جلوی خنده‌شان را می‌گرفتند… اما هیچ‌کس جرأت نداشت چیزی بگوید.

تهیونگ هم بدون اینکه حتی یک اخم کند، به آرامی مشغول ادامه جلسه شد؛ با دو بچه روی پاهایش و کلیپس صورتی در موهایش…
دیدگاه ها (۷)

📜 عنوان فیک: همسر ساخته شده---جلسه ادامه داشت… صدای ورق خورد...

📜 عنوان فیک: همسر ساخته شده--هوای عصر آرام بود و نور طلایی آ...

🌟 ۱۰ سال بعد…عمارت تهیونگ دیگر آن‌قدر ساکت نبود که ده سال پی...

🌸 یک ماه بعد…خانه دوباره رنگ آرامش گرفته بود. یونا بعد از چه...

( گناهکار ) ۸۳ part جیمین کلافه درحال خشک کردن ظرف ها بود یو...

( گناهکار ) ۸۱ part نگاه کوتاهی به جیمین انداخت که ریلکس مشغ...

میان عشق و درد---پارت پنجم:اون عصر، یونا روی نیمکت پارک نشست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط