حواسمان به این آمد و رفتنهای پرشتاب

حواسمان به این آمد و رفتنهای پرشتاب
و عجول باشد...
به فصل و ماههای درگذر و روزهای بدونِ توقف...
نگاهمان را حواله کنیم سمتِ صندوقچه ی خاطره های هزار رنگِ این روزها کمی پریده رنگ و آن لحظه های بی حوصلگیِ کشدار با هزار جور ژستِ اضافه اش...
مثلاً فکر کنیم همین حضرتِ پآییز جآن آمده به روزگارمان رنگهای تازه بپاشد و کامِ لحظه هایمان را بسی شکرین تر کند!
خرمالوها هم که به نظرت گس بیایند ؛ ترش و شیرینیِ انار و دلبرانگیِ نارنگیها چشمکی سرمستانه نثارت می کنند!
بهانه می آوری که هوای ابری و تیره ؛
گرفتگی هایت را فزونتر می کند،دلسردتر می شوی!
می گویم آفتابِ خالصانه و به دور از کلافگیِ
حوالیِ ظهر که هست...
یادم باشد این پآییز کمی بیشتر خاطره؛ توی گلدانهای کُنجِ پنجره بکاریم؛ در جوارِ شمعدانیهای همیشه رفیق که از این همه سکوتِ کشدار ؛ خوابشان برده...
بیا کمی بیشتر پآییز؛ به خانه بیاوریم! #فاطمه_پنبه_کار
دیدگاه ها (۹)

میدونی هیچ چیز برای یه زن تلخ تر از ترک شدن نیست چون روزها و...

سالها بعد دختری خواهم داشتبا چشمانی تیله وارو گیسوانی از جنس...

پاییزِ با یه لا پیرهن خوابیدنِ از سر گرما و صبح با بینیِ کیپ...

:-)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط