کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
کاش در باور هر روزه مان
جای تردید نمایان می شد
و سوالی که چرا سنگ شدیم
و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟
کاش می شد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
تا چراغی گردد دست اندیشه مان
کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد
تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را
شبح تار امانت داران
کاش پیدا می شد
دیدگاه ها (۲)

¶¶↯✘ناراحتمـــــا خیلی ناراحتمـــــ ✘ ⇜¶¶ ¶¶✘هـــــ h...

چهار فصل که حرفه …فصل پنجمی هست به نام تــــــــو ، به هوای ...

گاهی نه آشنا درد را می فهمد .!!!نه حتی صمیمی ترین دوست .!!!گ...

وقتی تو با من نیستی از من چه می مانداز من جز این هر لحظه فرس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط