عشق اغیشته به خون

˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩
پارت ۱۲۶

جیمین اخم هایش تو هم رفت سپس دست هایش را از جیب بیرون کشید و با جدیت گفت : تو از کجا خبر دار شدی از قیمت
ای چون ریز خندید و به دیوار تکیه داد صدا مرد چهارم هم شنیده شد
نیک : وای خدا اینجا بو میده
تهیونگ اخم کرد و تند گفت : تو دیگه از کدوم خری هستی
نیک با اشوه کنار ای چون ایستاد سپس با اشوه دستش را روی دیوار گذاشت و کت سفیدش را مرتب کرد
نیک : زشته بابا یه خورده به این مرد خوشتیپ سلام کنید
جیمین بدون توجه به مرد اشون روبه ای چون و با اخم گفت : جواب سوال منو بده
نیک خندید : باشه من میدم ... زن این آقای محترم تهیونگ جان عزیزم عزیزه دلم من فدات شدم .. زنت خیلی باهوشه
تهیونگ تا حدی عصبی لب هایش رو هم فشرده شدن .. سپس محکم یقه مرد اشوه را گرفت. عصبی گفت
تهیونگ: زن .. من ؟ چه ربطی به اون داره دروغ تحویل من نده وگرنه دهنتو سرویس میکنم
ای چون جدی گفت : مین جی پرنده شخصی ترو بهمون داد
جیمین بدون شک گفت. : دروغ میگی خواهرم همچین کاری نمیکنه
تهیونگ لحظه ای ایستاد .. سپس صدا های محکمی در سرش در خال چرخیدن شد یقه کت شلوار سفید را رها کرد و عقب رفت
جیمین نگران دیدش را روی تهیونگ قفل کرد و آروم پرسید : چی شد خوبی ؟
تهیونگ گیچ مانند دستش را روی سرش گذاشت و لحظه ای پلک زد
جیمین آروم سمتش هجوم برد و در کنارش ایستاد نگاه این مرد عوض شد .. و شوکه به اطراف نگاه میکرد .. این بار جیمین قدمی عقب رفت و دست تو جیب به تهیونگ زل زد ..
تهیونگ گنگ چشم به ای چون دوخت و آروم گفت : تو الان چی گفتی ... زر بزن .. بنال دیگه
ای چون تیکه اش را از دیوار گرفت : کر هم شدی گفتم مین جی پرنده ترو بهم داد
نیک خندید : دلتون خوشه که زن دارین .. ماله یکی پشتش سر خود کار می‌کنه .. و لوش میده  اون یکی رئیس شرکت هم ..زنش با پسرا تو مدرسه میگرده ..
با اشون خندید .. تهیونگ بی درنگ پرت شد سمتش سپس مشت محکمی به دهان نیک زد که باعث شد با برخورد بدی بر راویی زمین بیافتد
جیمین شوکه نگاه از نیک گرفت و بی توجه به مردی که زیر کتک لح میشد گفت : ای چون این یارو چی میگه
ای چون با نگرانی و ترس گفت : حراست رو خبر کنید .. ولش کن
تهیونگ با شنیدن صدا ای چون از روی آن مرد بلند شد و با پشت دستش دهانش را تمیز کرد .. ای چون ترسید ولی نشون نداد تهیونگ محکم خندید و ب با خونسردی گفت : بیا اینجا ببینم
سپس مست محکمی را هدیه داد ای چون بی تعادل روی زمین افتاد تهیونگ دکمه آستین اش را مرتب کرد و بلند خندید مردم مزایده با ترس به هر طرف فراری میشدن
تهیونگ: ... زن من .. ؟ آره .. من اون با تو .. یه جا قبر میکنم
دیدگاه ها (۴)

❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩پارت ۱۲۷جیمین : محض...

˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩پارت۱۲۸تهیونگ عصب...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۲۵تهیونگ جدی مانند چشم به مردم دوخت...

˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩پارت ۱۲۴صبح نور ک...

مین جی تند خم شد نگاهش کرد ، اخم هایش بیشتر تو هم رفت و این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط