اندر حکایت حولللل شدن پسرا

اندر حکایت حولللل شدن پسرا:
هفته پیش سفره حضرت اباالفضل داشتیم کل خانومای محل خونه ما بودن ما هم محل حموم رو عوض کرده بودیم یکی از این شیرای اتفای حریق تو حموم افتاده بود منم از فوتبال اومدم مستقیم رفتم حموم دختر عمه ما هم میره سر گاز و قابلمه آتیش میگیره و سیستم آب پاش اتفای حریق روشن میشه منم که یادم نبود هیچی تنم(هیچی یعنی هیچی) نیست ترسیدم یهو پریدم بیرون حموم خانوما جیغ کشیدن فرار کردن
من:I
مامانم:((((((((((
زنای همسایه:((
هیچی دیگه این یه هفته که نبودم درگیر اسباب کشی بودیم
روم نمیشه سرمو جلو فامیل بالا بگیرم.
دیدگاه ها (۴)

اندر حکایت تفریحات سالم یک پسر: تــو کــوچــه مـنـتـظـر دوسـ...

موردداشتیم موقع افرینش خدا حال نداشته رو قیافه یارو کار کنه ...

یـِــه روزی مــیــاد کـه مَـن سِـفـیـد پـوشـیـدَم و شُــما م...

#disssss boy.✌✌✌ツ✌✌✌✌彡جمع اوریشون↓کار خودمه♥✔♥.((مصلا دیگه خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط