ادامه:))

صبح شده بود..چشمات رو باز کردی که دیدی جونگ‌کوک کنارت خوابه..
تصمیم گرفتید به خونه پدر جونگ‌کوک برید و بهش خبر بدید که قراره ازدواج کنید..

'خونه آقای جئون-پدر جونگ‌کوک'
رو به روی هم نشسته بودید و حرفی زده نمی‌شد..به جونگ‌کوک اشاره کردی که شروع کنه: خب بابا..راستش من و ا.ت می‌خوایم ازدواج کنیم..
_چی؟
ادامه داد: امکان نداره پسر..تو دیوونه شدی؟..می‌خوای با این هر"_زه ازدواج کنی؟
جونگ‌کوک: ولی..
با دادی که از طرف آقای جئون اومد ساکت شد: حرف نباشه..این دختر همون کانگ عوضیه..مطمئنن دخترشم مثل خودش عوضیه..از خونه من بندازش بیرون یا می‌کشمش..
ا.ت: ولی آقای جئون شما دارید زیاده روی می‌کنید!
اما انگار نباید این حرف رو می‌زدی!..
سریع تفنگش رو از جیبش در آورد و...
دقیقا زد به مغزت..
جئون..بدجور توی شوک بود..اشکاش قطره قطره روی لباسش فرود می‌اومدن!
حق دختر این بود؟..اون فقط عاشق شده بود...همین!
جونگ‌کوک: چی‌..چیکار کردی؟
_کاری رو که باید می‌کردم..بسه گریه نکن ارزش نداره..بیا اتاقم
و رفت اتاقش..
جئون موند و جنازه دخترش!..
با تمام وجودش داد زد: ا.تتت
تفنگش رو برداشت و کنار پیشونیش گذاشت:من نمی‌تونم دووم بیارم..پس همین الان میام پیشت..عشق من!
و..شلیک کرد....
این بود پایان این دو عاشق:))))))

امیدوارم خوشت اومده باشه ویکتوریای من:->
منتظر نظراتتون هستم قشنگاا:]
بوسس:)
دیدگاه ها (۱۲۳)

پروانه هااا

^ تک پارتی کیوت از جین:)^

^چند پارتی از جونگ کوک^

^چندپارتی از جونگ کوک^

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

WISH MEET YOUPART 16ویو روز بعدادمین. ا/ت صبح زود بیدار شد و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط