پارت

پارت⁴
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

خنده حرصی کردم و تف کردم روی زمین که حاوی خون بود و ایندفعه من مشت زدم.
انگار با این مشتم اجازه رو برای ثورا صادر کردم که
اونم شروع کرد به کتک کاری.تقریبا اونا ۹نفر بودن.
اون هفت نفرم که تماشا گر بودن ولی بعد یه ون پیچید جلومون و چندتا پسر ازش پایین اومدن.
سریع اون هفت تا پسرو سوار ون کردن و گازشو گرفتن.
حاجی چقدر نامرد ما مثلا بخاطر اونا دعوا گرفتیم.
اصلا مرام و معرفت و عشقه.
تو همین فکرا بودم که حواسم پرت شد و یکی از دخترای سلیطه اکیپشون یه سیلی بهم زد.
خواستم بگیرم از م.ات.ح.ت پ.ار.ش کنم که ثورا جان ترتیبشو داد.
بیا رفیق به این میگن.
تقریبا بعد از ۱۰ دقیقه که آش و لاششون کرده بودیم دست از دعوا برداشتیم و روی زمین نشستیم و پشت به هم تکیه دادیم.
دیدگاه ها (۰)

پارت⁵(بادیگارد هات❤️‍🔥)ثورا گفت:_کارت خوب بودا_خفه کار من هم...

هیترااااا خوردیییین؟حالا هستشو تف کننن😎😎😎

پارت³(بادیگارد هات❤️‍🔥)یه پسری که کچل بود و صورتشو با دفتر ن...

پارت²(بادیگارد هات❤️‍🔥)با کلافگی گفت:_والا دیگه جایی نمونده ...

#رویای #جوانی #پارت_۴داشتم قدم میزدیم با هیونگی که دیدم همه ...

پارت ۲ به معنای واقعی این پارت زیادی طولانیهاین همون ماموریت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط