بسکه تنها ماندم اندر کوچه باغ زندگی

بسکه تنها ماندم اندر کوچه باغ زندگی
جزخیال روی تو حسرت نخوردم ای عزیز
گرچه پیر گردیدم و پاییز عمرم شد شتا
آرزوی دیدنت را تا نمردم ای عزیز
گر ندیدم روزهای خوب دنیای تو را
باشد اما یاد تو داده امیدم ای عزیز
میروم تا آیی و با زمزمه یادم کنی
بینی ازهجرت چنان سروی خمیدم ای عزیز
کاش خندی و نبینم اشک حسرت های غم
یادم آرد چهره ات یاس سفیدم ای عزیز
رو که خوشحالم نمودی و ندارم انتظار
تاشب دیگر به این عشق و امیدم ای عزیز
لیک اگر آیی مرا یک خاطره مهمان نما
جزتو محبوبی به دل هرگز ندیدم ای عزیز
ترسم از دنیا و مرگ روزگارانم نبود
از غم ترس فراموشی رمیدم ای عزیز...🦋🦋

بیلیرم بیر گون سنون عشقونن اولجییم فقط آرزومدو سنون ایاخلارون اوسته اولم
دیدگاه ها (۰)

تو را اندازه ی ذرات جانم، دوستت دارمبه پهنا و بزرگی جهانم ، ...

در سر هوس عشق تو دارم همه روزدر عشق تو مست و بی‌قرارم همه رو...

خورشید پشتِ پنجره، بیکار مانده استمن با طلوعِ چشمِ تو آغاز م...

دلمبه اندازه ی تمام پاییز پریشان و برگ ریزان است وقتی که فقط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط