اویکفرشتهبود

‍ …


#او_یک_فرشته_بود

همیشه تنش خیس بود آن روزهایی که من عاشقش بودم
انگار که باران را نقاشی می کرد روی پیراهن چین چین گلدارش
تا من را خوشحال کند به واژه های خیس
هیچ وقت چتر نداشت
لبخند هاش زمین را سبز می کرد
و آنقدر ساده بود که خدا به او حسادت می ورزید
چند بار از او پرسیدم که پیامبر نیست؟
آنقدر خندید که آسمان پر از رنگین کمان شد
میخواستم از او بچه ای داشته باشم شکل فرشته ها
ولی او که آدم نبود
#او_یک_فرشته_بود
که هر صبح به خاطر من آدم می شد
و آنقدر آدم بد دیده بود
که خدا یک روز او را بُرد پیش خودش
تا برای همیشه
آنجا بماند
و من
برای همیشه
تنها
دیدگاه ها (۲۶)

کاش می شد تلفن را برداشتبا خیال راحت به تو زنگ زدیک دل سیر ب...

نه،اشتباه نمیدیدمگرچه هی پلک زدم که ای چشمان لامصب دارید اشت...

مثل هر روز آخرین نفری بودم که کامپیوتر را خاموش میکردم و از ...

دل نوشتهاینکه نتونی کسی رو که تموم شده فراموش کنی عذاب خیلی ...

ای قرمز مشوّش، در آبیِ رها!‏در آب رودخانه رسیدند انارها؟ بار...

«از کوچه که پیچیدی...»بارون تازه بند اومده بود. کوچه‌ها هنوز...

You must love me... P3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط