تمام زندگام را شعر منم

تمامِ زندگےام را شعر مےڪنم
و روے پیشانےِ تبدارت مےگذارم
تا یڪ درجہ از وجودت ، تمامِ
یخبندان‌هاے وجودم را آب ڪند
دیدگاه ها (۱۹)

تو دو روح دارییکی در تن ، که به خودت جان میدهد و دیگری در چش...

دستم رابه زیبایی تو نزدیک می‌کنمو خواب از سرم می‌پردحتما که ...

خنده‌های " تو " ...کودکی‌ام را به من می‌بخشد .....!و آغوش " ...

من صبورم اما؛بی دلیل از قفسِ کهنه ی شب می ترسمبی دلیل از همه...

دلم دوست داشتنے مےخواهدانحصارے از آن‌ها ڪہ فقط سهم دلِ یڪ نف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط