فصلدو

#فصل_دو
#پارت_۵٠
آب دهنمو قورت دادم و تو چشماش صاف نگاه کردم و گفتم:من هنوز عاشق جانکوک ـم
دستشو از چونم برداشت و خنده ای کرد
تهیونگ:عاشق؟..بزار یه چیزی رو برات بیاد بیارم .. صورتشو اورد جلو و با چشمای گیراش که هرنگاهش قند تو دلم آب میکرد گفت:تو فقط عاشق منی...تموم. فهمیدی ؟
-مجبور نیستم که بخـ..
تهیونگ؛مجبور؟..کی مجبورت کرد؟..من؟..یا..بازم من؟..
سرشو تکون داد و نچ نچ ـی کرد.
تهیونگ:نه عروسک،،تو به خواست خودت عاشقم شدی..یادت رفته؟
قلبم انقدر تند تند میزد که به گوشای تهیونگ رسبده بود و لبخند کجی رو لبش بود
تهیونگ:حتی الانم چشمات یچیز دیگه رو میگن... پس لج نکنو....زنم شو.
همه چی مثل یه خواب بود.. هرلجظه بیشتر مطمئن میشدم... با حس گرمی روی لبم چشمام گرد شد و پروانه های قلبم شروع به پرواز کردن..دستام مشت شدن و بدنم سست.. با دست محکم زدم به قفسه سینه ــش و بلند شدم
_چطور جرعت میکنی منو ببوسی؟..
با چشمای خمار سرشو اورد بالا و نگاه مالکیتی کرد و گفت
تهیونگ:از چیزاییکه مال خودمن باید قبلش اجازه بگیرم؟(ادمین دیگرnmt)
دیدگاه ها (۲۷)

#فصل_دو#پارت_۵۱با صدای یهویی در هین ارومی کشیدم و شونه هام ب...

#پارت_۵۲نفسم بالا نمیومد..انگار همچی یه رویا بودش.. اشکام خو...

#فصل_دو#پارت_۴۹یکم فکر کردم و با مرور تلخ دوباره اون روزا اخ...

#فصل_دو #پارت_۴۸ +بیا نزدیکم._ر...+حتما باید همیشه تکرارش کن...

My sweet trouble 19✨وقتی به دور و بر نگاه کردم دیگه تهیونگ ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط