نه قهرمان

نه قهرمان
پارت ۱۰

●ساعت ۱۰ شب《ویو میا》●

غذا رو خورده بودیم و مایک می خواست بره و ماهم تا دم در بدرقه اش کردیم و رفتیم توی خونه منم نشستم ولب انگار حس و حال خوبی نداشتم اما هرکار می کردم از خستگیه زیاد نمیتونستم با قدرتم کار کنم که بفهمم چیه منتظر نشسته بودم که
نامجون گفت:

بچه ها یه چیزی بیرون توی حیاطه ولی نمیتونم بفهمم کیه یا چیه اصلا حسم بهش خوب نیست

وقتی این حرف نامجون رو شنیدم دیگه از حدسم مطمئن شدم این تصادفی نبود سریع از جام بلند شدم و گفتم:

منم یه چیزی حس میکنم همین نزدیکه ولی نمیدونم چیه

جین:خیله خب بیاین بریم ببینیم چیه

میا:نه...خودم میرم..فکر کنم بدونم کیه...

جونگ کوک و آلا باهم گفتن:کی؟

با لبخند شیطانی بهشون نگاه کردم و سرمو به سمت حیاط گرفتم..انگار دوباره قدرت داشتم خیلی آروم ولی واضح گفتم:....

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۰)

نه قهرمان پارت ۱۱میا : جولیاعه الا :چییییییی دوباره چیکار می...

نه قهرمان پارت ۱۲ویو میا : جولیا تا خواست بهم حمله کنه بچه ه...

نه قهرمان پارت ۹ الا : آروم باش دختر اونا از اینجا رفتند بیر...

نه قهرمانپارت ۸جیهوپ:چی شد؟تهیونگ:حالش خوبه؟بچه ها داشتن باه...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

سعی کردم مغز خودم رو درگیر سوالی که روی مغزم حک شده دور باشم...

part 2"ویو ا.ت"توی خواب عمیقی بودم که مادرناتنیم گفت: _ دختر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط