Part

Part ⁵⁷
ا.ت ویو:
روی تخت دراز کشیدم و کتاب رو باز کردم..تمام حواسم به کتاب بود و متوجه گذر زمان نشده بودم..کتاب رو پایین اوردم و نگاه ساعت کردم..نزدیک دو شب بود..کمی احساس خستگی کردم و تصمیم گرفتم کتاب خوندن رو کنار بزارم و بخوابم..ایندفعه برخلاف شب های قبل تشنه بودم..از جام بلند شدم و سمت در رفتم..همه خونه تاریک بود..با قدم های اروم خودمو به اشپزخونه رسوندم و کمی اب خوردم..نگاهی به اطرافم کردم..تاریک تاریک بود..لیوان رو توی سینک گذاشتم و رفتم سمت پله ها..با احتیاط پله هارو بالا میرفتم تا نیوفتم..به اتاقم رسیدم قبل از اینکه دستمو به دستگیره در برسه توسط کسی کشیده شدم..از ترس و شوک متوجه اطرافم نبودم..مدتی کوتاهی گذشت تا متوجه اطرافم بشم..دوچشم خمار و عصبانی درست روبروم قرار گرفته بود..کم کم تونستم با تاریکی محیط کنار بیام و ببینم..اون تهیونگ بود..با دیدنش تعجب کردم..انتظار نداشتم بیدار باشه..خواستم تکون بخورم ما انگار گیر افتاده بودم..نگاه بدنم کردم..تهیونگ بازوهامو با دوتا دستاش گرفته بود و منو بین خودش و دیوار گیر انداخته بود..نمیدونستم چرا منو گیر انداخته..به صورتش که توی تاریکی کامل مشخص نبود نگاه کردم
ا.ت:چرا منو گرفتی..
تهیونگ منو بیشتر به دیوار چسبود و با صدایی دو رگه ای گفت
تهیونگ:مثل اینکه باید بهت بفهمونم توی این خونه نباید از این غلطا کرد
متوجه حرفش نشدم اخمی روی پیشونیم شکل گرفت
ا.ت:منظورت چیه..
تهیونگ پوزخندی زد
تهیونگ:خودتو نزن به اون راه..خیلی خوب هم منظورمو میفهمی
از حرفاش گیج شده بودم و نمیدونستم داره درمورد چی حرف میزنه
ا.ت:من واقعا نمیفهمم داری درمورد چی حرف میزنی
تهیونگ فاصله‌ای که بینمون بود رو از بین برد و خودشو چسبوند بهم
تهیونگ:که منظورمو نمیفهمی اره؟
از این همه نزدیکی لرزیدم..قلبم تند میزد
ا.ت:من..من..واقعا نمیدونم چی میگی
تهیونگ یکی از دستاشو که دور بازوم بود رو ازاد کرد..دستش کنارش قرار گرفت
تهیونگ:تو با چه اجاره ای با دوست من توی اتاق تنها میشی..فکر کردی متوجه کاراتون نمیشم

ادامه دارد🍷
حمایت فراموش نشه🍷
دیدگاه ها (۴)

Part ⁵⁸ا.ت ویو:بلاخره متوجه همه چی شدما.ت:چرا فکر میکنی من ب...

Part ⁵⁹ا.ت ویو:تهیونگ: تو به من تعلق داریهمین یه جمله کافی ب...

Part ⁵⁶ا.ت ویو: که دیدم انا هنوز روی مبل نشسته و داره زیر لب...

Part ⁵⁵ا.ت ویو:برای همینم تصمیم گرفتم برای خودم غذا درست کنم...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

دو رقیب عشقیپارت ۱از زبان ا/ت:زنگ خورد، کتاب هام رو جمع کردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط