ادمین
(ادمین)
ا/ت با گریه داخل خونه رفت خونه ای که قرار بود باهم توش خوشحال باشن ولی اینطور نبود ...
(ا/ت)
صبح شده بود چشمام از گریه حتی باز نمیشد به سختی از روی زمین اتاقمون بلند شدم و قفل در رو باز کردم رفتم پایین جیمین رو دیدم که روی مبل دراز کشیده و چشماش رو هم بسته چند دقیقه ای بهش نگاه کردم که دیدم بیدار شد تا منو دید بلد شد و وایستاد و گفت....
جیمین: ا....ا/ت...
ا/ت:اسم منو به زبونت نیار(بابغض)
جیمین:خواهش میکنم بهم گوش بده بزار برات توضیح بدم...
ا/ت: (گریه)
جیمین:فرشته ی قشنگم گریه نکن قلبمو به درد میاری نکن خواهش میکنم ازت معذرت میخوام دست خودم نبود ببخشید(بغض)
ا/ت: تو....تو اصلا میدونی چیکار کردی؟(گریه)
جیمین: .....
ا/ت:ازت متنفرمممم پارک جیمیننننن متنفررررر(گریه و داد)
(جیمین)
میدونستم ازم خیلی عصبیه پس چیزی نگفتم رفتم نزدیکش توی چشماش نگاه کردم چشمایی که دلیل خیس شدنش بودم ....اشکاش رو با دستم پاک کردم صورتشو نزدیک صورتم کردم و لبام رو روی لباش گذاشتم ...بعد از چند لحضه ازش جدا شدم و گفتم
جیمین:ببخشید پرنسسم
(ادمینی که زنده شده)
ا/ت جز گریه کار دیگه ای نمیتونست بکنه اون نمیخواست عشقش رو از دست بده ولی هرچی هم که باشه یه اتفاق کوچیک میتونه کاری بکنه حرفی رو بزنی که از ته دلت نیست ....جیمین دوباره لبای ا/ت رو به اسارت خودش در آورد و....
واقعاکه خیلی منحرفی برو خونتون بدوووو بی ادب💔🤰
*پایان پارت آخر*
❌کپی ممنوع❌
ا/ت با گریه داخل خونه رفت خونه ای که قرار بود باهم توش خوشحال باشن ولی اینطور نبود ...
(ا/ت)
صبح شده بود چشمام از گریه حتی باز نمیشد به سختی از روی زمین اتاقمون بلند شدم و قفل در رو باز کردم رفتم پایین جیمین رو دیدم که روی مبل دراز کشیده و چشماش رو هم بسته چند دقیقه ای بهش نگاه کردم که دیدم بیدار شد تا منو دید بلد شد و وایستاد و گفت....
جیمین: ا....ا/ت...
ا/ت:اسم منو به زبونت نیار(بابغض)
جیمین:خواهش میکنم بهم گوش بده بزار برات توضیح بدم...
ا/ت: (گریه)
جیمین:فرشته ی قشنگم گریه نکن قلبمو به درد میاری نکن خواهش میکنم ازت معذرت میخوام دست خودم نبود ببخشید(بغض)
ا/ت: تو....تو اصلا میدونی چیکار کردی؟(گریه)
جیمین: .....
ا/ت:ازت متنفرمممم پارک جیمیننننن متنفررررر(گریه و داد)
(جیمین)
میدونستم ازم خیلی عصبیه پس چیزی نگفتم رفتم نزدیکش توی چشماش نگاه کردم چشمایی که دلیل خیس شدنش بودم ....اشکاش رو با دستم پاک کردم صورتشو نزدیک صورتم کردم و لبام رو روی لباش گذاشتم ...بعد از چند لحضه ازش جدا شدم و گفتم
جیمین:ببخشید پرنسسم
(ادمینی که زنده شده)
ا/ت جز گریه کار دیگه ای نمیتونست بکنه اون نمیخواست عشقش رو از دست بده ولی هرچی هم که باشه یه اتفاق کوچیک میتونه کاری بکنه حرفی رو بزنی که از ته دلت نیست ....جیمین دوباره لبای ا/ت رو به اسارت خودش در آورد و....
واقعاکه خیلی منحرفی برو خونتون بدوووو بی ادب💔🤰
*پایان پارت آخر*
❌کپی ممنوع❌
- ۹.۳k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط