پارت

پارت۲
فردای اون روز ماکیا زودتر از همیشه بیدار شد خودش و آماده کرد و یونیفرمش و پوشید و کوله اش و انداخت و رفت پایین
صبحانه کمی خورد و به سمت مدرسه راه افتاد

به حیاط مدرسه رسید امثال سال اولی بود که توی این مدرسه بود
همه توی حیاط از معلم جدید حرف میزدن
برای ماکیا عجیب بود که چطور میتونن درباره معلم جدیدشون اینطوری حرف بزنن و حتی بخوان باهاش برن تو رابطه و البته اونقدرام مهم نبود رفت توی مدرسه و توی دفتر مدیریت کلاسش و پرسید که بهش گفتن
پدر/ج:او دخترم بالاخره اومدی
ماکیا:بله
پدر/ج:میتونی با جونگکوک بری سرکلاس اون پسره و البته معلمت
جونگکوک:بیا بریم(سرد)
پدر/ج: ناراحت نشو چیزی تو دلش نیست
ماکیا:اهوم باشه
و پشت سر جونگکوک راه افتاد توی راه هیچ حرفی نزدن
وارد کلاس شدن
جونگکوک:از امروز من معلم جدیدتون هستم خب ایشون دانش اموز جدیدن خودتو معرفی کن
ماکیا:بله. سلام به همگی من پارک ماکیا هستم امیدوارم که باهم دوست باشیم و هوای منو داشته باشید
همهمه هایی شروع شد و بچه ها میگفتن که ماکیا دوست دختر جونگکوکه چون با اون اومده
که داد جونگکوک بلند
جونگکوک:بسه ایشون دوست دختر من نیست نبینم کسی راجبش حرف بزنه ماکیا برو اونجا وکنار پنجره بشین
ماکیا با تعظیم جواب داد و رفت روی صندلی‌کنار پنجره نشست و کتابتش و درآورد که دختری با عجله وارد کلاس شد
جونگکوک:میزاشتی کلاس تموم بشه بعد میومدی
اجونگ: ببخشید که دیر اومدم
جونگکوک:باره اول اشکال نداره ولی دیگه تکرار نشه بشین کنار ماکیا
اجونگ:ممنون
و رفت و کنار ماکیا نشست
ماکیا و احونگ باهم دوست شدن
و از اون روز بهترین دوستای هم شدن
...................