کجای نظم و ترتیب تنهایی بر می خورد

کجای نظم و ترتیب تنهایی بر می خورد
اگر یک نفر می آمد
که دور از تمام دنیا
تنها بر سر من خراب می شد
زندگی را در من مهندسی می کرد
عذر تنهایی ام را می خواست...
برای کابوس زبان در می آورد
برای شادی ، دلیل...
دست می انداخت اشک را
به بازی می گرفت شک را
و به جنونم آنقدر مظنون می بود
که به قدر یک سیگار حتی...
از آغوشم عقب نشینی نمی کرد...
به کجای تقدیر خدا بر می خورد!
اگر یک نفر می آمد که شبیه هیچ کس نمی بود...
یک نفر
که به وقت گرفتن چشمانم
از تمام اسامی ،
شکل اسم او
در ذهن کوچک تنهای من ،
نقش می بست...
دیدگاه ها (۱)

هیچ می دانی چرا چون موجدر گریز از خویشتن ،پیوسته می کاهم ؟زا...

در حضور واژه های بی نفسصدای تیک تیک ساعت را گوش کنشاید مرهم ...

روزهایم به تظاهرمی گذردتظاهربه بی خیالی...

خستگی را از پشت حصارهای بلند زندگی فریاد می زنم... نمی دانم ...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط