مرضیه نگاه بدی به سارا انداخت
مرضیه نگاه بدی به سارا انداخت
هه هه هه
خوب خانم شما با هم خوش باشید من باید برم کار دارم
سارا: این چرا اینجوری کرد
کوثر: نمیدونم شاید بخاطر اینه که فک میکنه من باید با شهریار ازدواج کنم
سارا: بیخیالش بیا بریم سر میز شام
کوثر: باشه بیا بریم
کوثر: منو سارا رفتیم و نشستیم که دیدم شهریار روبه رومه و داره به ما زل میزنه که دیدم محسن داره میاد سمت ما نشست کنارم و گفت
محسن: اینقد پیچوندی ملتو پیچت هرز شد
کوثر: فهمیدم منظورش چیه خواستم جوابشو بدم که سارا با اخم نگاهش کرد و گفت
سارا: اقا محسن مگه بهت نگفتم انقدر به اینو اون تکیه ننداز؟؟
محسن: باید میگفتم اینو ادمی که لیاقت اینه همه خوشبختی رو نداشته باشه لیاقت منم نداره
خواستم جوابشو بدم که
متوجه شدم شهریار بهم زل زده و با اخم نگاه میکنه
ولی اهمیت ندادم
#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
هه هه هه
خوب خانم شما با هم خوش باشید من باید برم کار دارم
سارا: این چرا اینجوری کرد
کوثر: نمیدونم شاید بخاطر اینه که فک میکنه من باید با شهریار ازدواج کنم
سارا: بیخیالش بیا بریم سر میز شام
کوثر: باشه بیا بریم
کوثر: منو سارا رفتیم و نشستیم که دیدم شهریار روبه رومه و داره به ما زل میزنه که دیدم محسن داره میاد سمت ما نشست کنارم و گفت
محسن: اینقد پیچوندی ملتو پیچت هرز شد
کوثر: فهمیدم منظورش چیه خواستم جوابشو بدم که سارا با اخم نگاهش کرد و گفت
سارا: اقا محسن مگه بهت نگفتم انقدر به اینو اون تکیه ننداز؟؟
محسن: باید میگفتم اینو ادمی که لیاقت اینه همه خوشبختی رو نداشته باشه لیاقت منم نداره
خواستم جوابشو بدم که
متوجه شدم شهریار بهم زل زده و با اخم نگاه میکنه
ولی اهمیت ندادم
#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
- ۲.۹k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط