گناهکار part
( گناهکار ) ۱۰۷ part
....
با کت سیاه دامن دار و کفش های پاشنه بلند همراه ست کیف مشکی
استایل بی نظیری برایش ساخته بود همچنان زیبایی فراوانی که داشت وارده کافه ای که دوست هایش بهش خبر داده بودن شد نگاه به اطراف کرد تا اینکه دوست هایش را دوره میزی یافت با لبخند به سوی آنها رفت
صندلی کناره لی هی را عقب کشید و نشست یونگ آئه با حسودی بهش نگاه کرد هیچوقت دلش راضی نمیشد تا ات رو خوشحال ببینه اما با لبخند حرصی و تنفری که داشت روبه ات کرد و گفت : انگار ازدواج بهت خیلی ساخته کاملا تغییر کردی
ات با خنده ای کرد با آرامش نجوا کرد : آره ازدواج با جیمین زندگیمو عوض کرد کاس زودتر از اینا میدیدمش
لی هی : الانم دیر نشده به هر حال بهم رسیدیدن این خیلی خوبه
یونگ آئه حرصی خندید و موهاشو عقب فرستاد در ذهنش تکرار کرد ٫٫٫چرا این باید انقدر مهم باشه اما اشکالی نداره هه کیو کاره خودش رو کرد مطمئنم پدر خیلی دعواش کرده ٫٫٫٫ اما او با خنده با دوست های دیگرش که آنجا حضور داشتند گفتگوی شیرینی مینمود شاید از خوش اخلاقی خودش بود
..
درحال صحبت کردن درمورد سورپرایز کردن ات بودن جیمین یه ایده میداد یون بیول مخالف او را اینطور بود که به توافق نمیرسیدند تا اینکه درب اتاقش زده شد و منشی جو وارده اتاق شد
بعد از گذاشتن ادای احترام نجوا کرد : مدیر پارک کسی که این شایعه رو پخش کرده بود رو پیدا کردیم
هر دو کنجکاو نگاه کردند بلافاصله جیمین با جدیتی لب زد : خوب کی جرعت همچین کاری رو کرده
منشی جو : خانم هه کیو خواهر خانم یونگ آئه کاره ایشون بوده ما تونستیم این شایعه رو جمع کنیم اما آقای رئیس پارک میخواد شما رو ببینه
دیروز هم با خانم تون ملاقات کرده بود
جیمین با عصبانیتی نجوا کرد : باورم نمیشه هه کیو چطوری جرعت همچین کاریو کرده باشه
یون بیول عصبی روبه جیمین گفت : معلوم بود اینطوری میشه من میرم به مامانم میگم کاره اون بوده
از روی مبل بلند شد اما جیمین سریعتر بلند شده و گفت : خودم بهش میگم باید در مورد چیزه دیگه ای هم صحبت کنم باهاش
یون بیول خبیثانه خندید و گفت : هرکسی زودتر رسید
بلافاصله شروع به دویدن کرد و با بدو از اتاق خارج شد جیمین عصبی لب زد : گفتم که خودم میرم هی بچه بیا اینجا ....عصبی به دنبالش راه افتاد
شرط نمیزارم میخوام ببینم خودتون چقدره حمایت میکنید ❤️❤️❤️😘😘
....
با کت سیاه دامن دار و کفش های پاشنه بلند همراه ست کیف مشکی
استایل بی نظیری برایش ساخته بود همچنان زیبایی فراوانی که داشت وارده کافه ای که دوست هایش بهش خبر داده بودن شد نگاه به اطراف کرد تا اینکه دوست هایش را دوره میزی یافت با لبخند به سوی آنها رفت
صندلی کناره لی هی را عقب کشید و نشست یونگ آئه با حسودی بهش نگاه کرد هیچوقت دلش راضی نمیشد تا ات رو خوشحال ببینه اما با لبخند حرصی و تنفری که داشت روبه ات کرد و گفت : انگار ازدواج بهت خیلی ساخته کاملا تغییر کردی
ات با خنده ای کرد با آرامش نجوا کرد : آره ازدواج با جیمین زندگیمو عوض کرد کاس زودتر از اینا میدیدمش
لی هی : الانم دیر نشده به هر حال بهم رسیدیدن این خیلی خوبه
یونگ آئه حرصی خندید و موهاشو عقب فرستاد در ذهنش تکرار کرد ٫٫٫چرا این باید انقدر مهم باشه اما اشکالی نداره هه کیو کاره خودش رو کرد مطمئنم پدر خیلی دعواش کرده ٫٫٫٫ اما او با خنده با دوست های دیگرش که آنجا حضور داشتند گفتگوی شیرینی مینمود شاید از خوش اخلاقی خودش بود
..
درحال صحبت کردن درمورد سورپرایز کردن ات بودن جیمین یه ایده میداد یون بیول مخالف او را اینطور بود که به توافق نمیرسیدند تا اینکه درب اتاقش زده شد و منشی جو وارده اتاق شد
بعد از گذاشتن ادای احترام نجوا کرد : مدیر پارک کسی که این شایعه رو پخش کرده بود رو پیدا کردیم
هر دو کنجکاو نگاه کردند بلافاصله جیمین با جدیتی لب زد : خوب کی جرعت همچین کاری رو کرده
منشی جو : خانم هه کیو خواهر خانم یونگ آئه کاره ایشون بوده ما تونستیم این شایعه رو جمع کنیم اما آقای رئیس پارک میخواد شما رو ببینه
دیروز هم با خانم تون ملاقات کرده بود
جیمین با عصبانیتی نجوا کرد : باورم نمیشه هه کیو چطوری جرعت همچین کاریو کرده باشه
یون بیول عصبی روبه جیمین گفت : معلوم بود اینطوری میشه من میرم به مامانم میگم کاره اون بوده
از روی مبل بلند شد اما جیمین سریعتر بلند شده و گفت : خودم بهش میگم باید در مورد چیزه دیگه ای هم صحبت کنم باهاش
یون بیول خبیثانه خندید و گفت : هرکسی زودتر رسید
بلافاصله شروع به دویدن کرد و با بدو از اتاق خارج شد جیمین عصبی لب زد : گفتم که خودم میرم هی بچه بیا اینجا ....عصبی به دنبالش راه افتاد
شرط نمیزارم میخوام ببینم خودتون چقدره حمایت میکنید ❤️❤️❤️😘😘
- ۶.۲k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط