پارت
پارت :70
ارباب زاده
سوبین موبایلش رو از جیب کتش آورد بیرون و با شماره بومگیو تماس گرفت موبایل رو گذاشت روی گوشش و چند ثانیه منتظر موند تا اون جواب بده ...
هر چقدر منتظر موند جواب نداد
پس دوباره باهاش تماس گرفت
دفعه دوم تا باهاش تماس گرفت جواب داد
" الو سوبین "
سوبین بلافاصله تا فهمید جواب داد گفت
" دقیقا به خاطر کدوم دلیل فاکی امروز نیومدی سر کار می خواهی اخراجت کنم ؟!"
بومگیو نفس عمیقی کشید و گفت
" من اصلا امروز حالم خوب نیست پس نتونستم بیام "
سوبین با شنیدن این حرف نیشخندی زد ولی به روی خودش نیاورد با خشم گفت
" تو حق نداری بودن اینکه به من چیزی بگی برای خودت تصمیم بگیری باید حد خودتو بدونی اینجا مثل جا های که قبلاً توش کار میکردی نیست فهمیدی؟
اینجا کوچیک ترین غلطی هم که می خواهی انجام بدی باید اول از من اجازه بگیری "
سوبین مکثی کرد و گفت
" چون بار اولته توی شرکت ما کار میکنی این دفعه رو ازت میگذرم و چیزی در این مورد به رئیس نمیگم دفعه آخرت باشه "
بومگیو اخمی کرد و با حرص گفت
" چشمم سعی میکنم دیگه تکرار نکنم "
سوبین با لحن سردی گفت
" سعی نکن مطمئن شو که دیگه تکرارش نمیکنی "
سوبین دیگه چیزی نگفت و تماس رو قطع کرد
بومگیو با خشم موبایلش رو پرت کرد یه گوشه از اتاق و توی تختش غلت خورد و سرش رو برد زیر پتو چشم هاشو بست تا بتونه دوباره بخوابه ...
بومگیو تازه تونسته بود بخوابه سه ساعتی هم نمیشود که خوابیده بود و الان دوباره بیداره شد به لطف سوبین همش اتفاق های دیشب جلوی چشم هاش بود
یه لحظه هم نمیتوانست اون اتفاق ها رو از جلوی چشم هاش دور کنه
هر بار که به رابطه دیشبش با یونجون فکر میکنه دلش می خواهد از خجالت بره زیر زمین ...بومگیو چشم هاشو باز کرد
خوابیدن هم دیگه دردی رو دوا نمیکنه ..
تو جاش نشست تا نشست درد بدی توی کل وجودش پیچید که باعث شد از درد زیاد ناله ای ریزی از بین لب هایش خارج شود ...
کمر و شکمش خیلی درد میکرد
دوباره روی تخت دراز کشید .. زیر لب چند تا فحش نثار یونجون کرد
تازه یونجون به خاطر دستش بهش رحم کرده بود اگر در غیر این صورت بود که دیگه بومگیو حتا نتونست راه بره ..
" مرتیکه وحشی "
بومگیو زیر لب اینو زمزمه کرد و تلاش کرد چشم هاشو ببنده
جالب بود که اصلا از دست یونجون عصبی نبود انگار نه انگار که یونجون دیشب بومگیو رو بفاک داده ..
شاید این احساس به خاطر عشقی که نسبت به یونجون داشت شکل گرفته و نمیتونه از اون پسر الان هیچ کینه ای به دل بگیره ...
ادامه دارد ....
ارباب زاده
سوبین موبایلش رو از جیب کتش آورد بیرون و با شماره بومگیو تماس گرفت موبایل رو گذاشت روی گوشش و چند ثانیه منتظر موند تا اون جواب بده ...
هر چقدر منتظر موند جواب نداد
پس دوباره باهاش تماس گرفت
دفعه دوم تا باهاش تماس گرفت جواب داد
" الو سوبین "
سوبین بلافاصله تا فهمید جواب داد گفت
" دقیقا به خاطر کدوم دلیل فاکی امروز نیومدی سر کار می خواهی اخراجت کنم ؟!"
بومگیو نفس عمیقی کشید و گفت
" من اصلا امروز حالم خوب نیست پس نتونستم بیام "
سوبین با شنیدن این حرف نیشخندی زد ولی به روی خودش نیاورد با خشم گفت
" تو حق نداری بودن اینکه به من چیزی بگی برای خودت تصمیم بگیری باید حد خودتو بدونی اینجا مثل جا های که قبلاً توش کار میکردی نیست فهمیدی؟
اینجا کوچیک ترین غلطی هم که می خواهی انجام بدی باید اول از من اجازه بگیری "
سوبین مکثی کرد و گفت
" چون بار اولته توی شرکت ما کار میکنی این دفعه رو ازت میگذرم و چیزی در این مورد به رئیس نمیگم دفعه آخرت باشه "
بومگیو اخمی کرد و با حرص گفت
" چشمم سعی میکنم دیگه تکرار نکنم "
سوبین با لحن سردی گفت
" سعی نکن مطمئن شو که دیگه تکرارش نمیکنی "
سوبین دیگه چیزی نگفت و تماس رو قطع کرد
بومگیو با خشم موبایلش رو پرت کرد یه گوشه از اتاق و توی تختش غلت خورد و سرش رو برد زیر پتو چشم هاشو بست تا بتونه دوباره بخوابه ...
بومگیو تازه تونسته بود بخوابه سه ساعتی هم نمیشود که خوابیده بود و الان دوباره بیداره شد به لطف سوبین همش اتفاق های دیشب جلوی چشم هاش بود
یه لحظه هم نمیتوانست اون اتفاق ها رو از جلوی چشم هاش دور کنه
هر بار که به رابطه دیشبش با یونجون فکر میکنه دلش می خواهد از خجالت بره زیر زمین ...بومگیو چشم هاشو باز کرد
خوابیدن هم دیگه دردی رو دوا نمیکنه ..
تو جاش نشست تا نشست درد بدی توی کل وجودش پیچید که باعث شد از درد زیاد ناله ای ریزی از بین لب هایش خارج شود ...
کمر و شکمش خیلی درد میکرد
دوباره روی تخت دراز کشید .. زیر لب چند تا فحش نثار یونجون کرد
تازه یونجون به خاطر دستش بهش رحم کرده بود اگر در غیر این صورت بود که دیگه بومگیو حتا نتونست راه بره ..
" مرتیکه وحشی "
بومگیو زیر لب اینو زمزمه کرد و تلاش کرد چشم هاشو ببنده
جالب بود که اصلا از دست یونجون عصبی نبود انگار نه انگار که یونجون دیشب بومگیو رو بفاک داده ..
شاید این احساس به خاطر عشقی که نسبت به یونجون داشت شکل گرفته و نمیتونه از اون پسر الان هیچ کینه ای به دل بگیره ...
ادامه دارد ....
- ۲.۶k
- ۰۶ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط