باران که می آید

باران که می­ آید،
تا بجنبی،
آب پاکی می­ریزد روی تقدیرت.

سر برمی­گردانی،
می­بینی عشق دارد از آن دورها سلانه­ سلانه با همه بار و بندیلش می­آید تا سرک بکشد لابلای زندگیت.

چشم به هم بزنی،
هوایی ­ات می­کند،
انگار نه انگار خواستی از روزگار محوش کنی،
تبعیدش کردی ناکجا­آباد.

اما درست اولین قطره که ببارد،
برمی­گردد،
عین بختک خودش را می­اندازد روی روزهایت.

دل هم سنگ­ه رو ­یخ­ت می­کند.
دوباره عاشق می­شوی.
زیر باران می­رقصی،
می­رقصی،
می­رقصی.

باران که می­آید،
دل دیگر سر به راه نیست...

#F

@,,,,D
دیدگاه ها (۸)

به یک زن احترام میگذارم چون:میتوانم معصومیتش را درشکل یک دخت...

غصه می سوزد مرا ، باران ببارکوچه می خواند تو را ، باران ببار...

‌ همه ی ما کشاورزیم...هر روز صبح که از خواب بر می خیزیم ؛بذر...

گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشممنت عشق از نگاه پر شرابت میک...

|| پارت دوم ||  نام سناریوی:《 پرنسس دورگه من》 ادامه پارت اضا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط