وانشات از Joungkook

پوزخند دردناکی زد و به صحنه رو به روش خیره شد حالا خودش بود که تمام حقایق رو با چشماش میدید و باور می کرد اون درست می گفت اگه به حرف خونوادش گوش میداد اینطوری بدبخت نمی شد شیشه شراب رو از دستش رها کرد و با عصبانیت از اون خراب شده دور شد دیگه بیشتر از این نمی تونست ببینه و تحمل کنه سوار ماشینش شد ماشین رو روشن کرد و گاز داد سرعتش بیش از حد مجاز بود انگار هیچی حالیش نبود. و نمی فهمید نه صدایی می شنید و نه چیزی رو میدید بی توجه به همه چیز گاز میداد و از ماشین ها لای می گرفت نمیدونست کجا داره می‌ره فقط راهش رو ادامه میداد با پیچیده شدن ماشینی جلوی ماشینش ترمز گرفت ماشین با صدای وحشتناکی توقف کرد نفس عصبیش رو بیرون داد و از ماشین خارج شد تا ببینه که کدوم احمقی بوده که جلوش رو گرفته با پیاده شدن اون شخص از ماشین و شناسایی اون راهش رو کج کرد دخترک سراسیمه به دنبالش افتاد و دستش رو از پشت گرفت پسرک با خشم هولش داد و دستش رو از دستای دخترک کشید بیرون دخترک دست از تلاش بر نداشت
+کوک یه لحظه فقط باور کن ....
کوک پوزخندی زد و وایساد
_چیو دقیقا باید باور کنم ؟!وقتی که همه چیزایی که باید می‌دیدم رو دیدم و چیز هابی که باید می شنیدم و شنیدم؟!ای کاش به حرف پدر و مادرم گوش میدادم من یه احمق بودم احمق...تو از اعتمادم سو استفاده کردی ا.ت ازت متنفرم
اینو گفت و مقصد نامعلومش رو در پیش گرفت. دخترک مکثی کرد خواست بره دنبالش ولی حرکت نکرد حرف های سنگین کوک بدجور ناراحتی کرده بود و قلبش رو شکست با وجود هر چیزی کوک رو می خواست ولی اون یه هر...زه بود و این چیزی بود که کوک نمی خواست

#sara ~ #jungkook ~ #Oneshot ~ #BTS
@fan_bts_ot7
دیدگاه ها (۱۶)

امجین از Joungkook

امجین از Joungkook

هپی مپی ⁸⁰ تاییی💕🔥

پصتای ناب=فالوشه https://wisgoon.com/O-o-Mahdieh-o-O

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط