برده part

﴿ برده ﴾ part ۴

مشت محکمی به دهن جیمین زد طوری محکم بود تا چند قدمی به عقب برداره اما هرچه هم که باشه زور یه دختر به یه مرد نمی‌رسه جیمین دستی روی دهنش کشید و گفت : حیوونک خیلی جرعت به خرج دادی
هویون خم شد و روپوش سفیدش را به دستش گرفت
روپوش رو پشته اش گرفت و خیلی خفن به دیوار تکیه داد با پوزخندی بیان کرد : عوضی بازی در نیار جیمی
حرفی که از بچه گی تا به حال به جیمین می‌گفت بعد از تکرار کردن حرف هایش از اتاق زد بیرون جیمین پشته سرش داد زد : تلافی اینو سرت در میارم
...
ساعت از سه شب گذاشته بود آن عمارت بزرگ در تاریکی مطلق فروع رفته بود به آرومی دستگیره درب اتاقش رو پایین کشید عادت هویون بود تا نصف شب بیرون باشه اما صدای مانع رفتن به اتاق شد صدای که ازش متنفر بود صدای که سال ها برای سرکوب سرزنش دعوا شدن بد و بیرا شدن می‌شنید متنفر بود ازش
نایون: بازم که تا دیر وقت بیرون بودی
هویون بدون برگشتن سمتش خوابش را خشک داد : بعدن یادم بنداز تو رو هم با خودم ببرم بیرون
بدون جواب گرفتن از آن زن پیر و بدجنس وارده اتاقش شد مطمئن بود که فردا دعواش می‌کنه اما حاضر بود همیشه جوابش رو بده
با انداختن روپوش روی زمین بر تخت خودش رو انداخت آهی کشید و با خودش زمزمه کرد : اخ چه روزه خسته کننده ای بود ...
دیدگاه ها (۲)

﴿ برده ﴾ part ۴ مشت محکمی به دهن جیمین زد طوری محکم بود تا چ...

﴿ برده ﴾5. part جرعه ای از قهوه اش را نوشید و طعم تلخش رو مز...

﴿ برده ﴾ 3 part سی یون یه سمتشون آمد و گفت : نه صبر کنید حا...

﴿ برده ﴾ part ۲ با پنجه بوکس تو دستش پشته گردنش را خاروند بل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط