یک سنگ تیپاخورده بودم پا به من دادی

یک #سنگ تیپاخورده بودم، پا به من دادی!
وقتی که من #آواره بودم، «جا» به من دادی!

در جستجوی #جرعه آبی بودم! اما تو -
یکباره از راه آمدی «#دریا» به من دادی!

-حتی بدون #خواب هم!- #کابوس می‌دیدم!
تو جای هر کابوس، یک #رویا به من دادی!

#گنجشک باران‌خورده و یخ‌بسته‌ای بودم!
از گرمی #قلب خودت #گرما به من دادی!

قانع به یک «قول شفاهی» بودم، اما تو-
با خط زیبای خودت #امضاء به من دادی!

دستان من معنای #سرما را نمی‌فهمید؛
آن دستهای گرم خود را تا به من دادی!

حتی شبیه‌اش را ندیدم در کسی دیگر
-از «#عشق»- هر چیزی که تا حالا به من دادی!

مردان بسیاری به دنبال دل‌ات بودند!
اما #دل‌ ات را بینشان تنها به من دادی!

#افسرده‌ دل در حال #قبض_روح خود بودم!
اما تو بسطم دادی و «#معنا» به من دادی!

دنیایم از «#زیبایی» و «#احساس» خالی بود!
«زیباترین احسـاس دنیـا» را به من دادی!


✍️ #اصغر_عظیمی‌مهر

؛__________❤__________

#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی #شعر_فارسی
#سرای_فارسی #آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک #حکایت #شعر_آیینی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۳)

من « #ارگ_بم » و #خشت به خشتم متلاشیتو « #نقش_جهان »، هر وجب...

#دریادلان! دریادلان! من #موج خارا افکنمکوهم که از استادگی #ه...

یکی را از #علما پرسیدند که: یکی با #ماهرو ییست در خلوت نشسته...

سال‌ها مشعل ما، پیشرو دنیا بودچشم دنیا همه روشن به چراغ #ما ...

در مدح تو لال می شود هر "غالی"تو مثل خدا مُحَوِلَ‌الاحوالی؛د...

#یادم نمی کنی و ز یادم نمی روییــادت بخیــر #یار فراموشــکار...

وقتی به جهل جوانی بانگ بر #مادر زدم، #دل_آزرده به کنجی نشست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط