خانه محاصره می شودو آتش دشمن شدید

خانه محاصره می شودو آتش دشمن شدید...
منطقه را قُرُق کرده اند...
با نعره هایشان دعوت به تسلیم می کنند
برای بیرون کشیدنشان
دست به هر کاری زده اند
دوره جنگ روانی را پیش یهودیان دیده اند...

روی پشت بام مسجد غلغله ای برپاست...
دیده بانها گرا می دهند
همه تا دندان مسلح هجوم می برند
سمت محور رسول الله

بچه ها پشت علی سنگر گرفته اند...
زینب، ام کلثوم
حسن و حسین عقبتر می روند
تا با مهمات و اسلحه برگردند،
با ذوالفقار

و زهرا با محسن به خط می زند
با رمز یامهدی...
و شلیک مکرر تازیانه ها به گوش می رسد

انتقال زخمی ها با فضه است...
ولی در این همه دودوآتش چگونه؟

برای عبور از معبر فاطمه
در را پل شناور می کنند
با اینکه خودش را انداخته زمین تا کسی رد نشود

نه فقط خودش را
که محسن را هم
و دشمن بی اعتنا می گذرد از دریای خون
تا وسط خانه نفوذ می کنند
و طبق نقشه قبلی،مادر را طعمه می کنند

علی برای اولین بار
طعم تلخ اسارت را می چشد...
آخرین مکالمه روی خط خودی به گوش می رسد
" ذوالفقار را بنداز علی و الا .....


صدای افتادن ذوالفقار را می شنوم
و ارتباط قطع می شود....

@ppalak
دیدگاه ها (۱)

‌ چشم هارا جدی بگیریمچشم ها داستان های زیادی برای گفتن دارند...

هنوز حرف پیرمرد عصابدستی را یادم نرفته که گفت:مثل عصا باشهزا...

بـرای عـاشقـی،نـباید یـک شخصِ مـتفاوت را دوست داشت…بـلـکه بـ...

این چه حالی ست که چشمم به تو تا می افتدزندگی از نفس و از تک ...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

boundary of the flamespart 2کلاهی که به شنل بلندش وصل بود ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط