شب از چک چک باران به گوش کاسه فهمیدم

شبـے از چِک چِکِ باران به گوشِ کاسه فهمیدم
که این سقفِ ترک خورده ، وبالِ خانه خواهد شد

غرورم را شکستے راحت و هرگز نفهمیدے
که برجے خسته با پس لرزه اے ویرانه خواهد شد
دیدگاه ها (۵)

همه ی شعرهای جهانآگهی گمشده ای ستکه دهان به دهان می چرخداما ...

گفتم از دیوانگی زلفش بگیرم... عشق گفت :لایق این حلقه ی زنجیر...

حرمت نگه دار دلم گلم کین اشک خونبهای عمر رفته من است میراث ...

میدانی رفیق . . .وقتی نخواستنت…آروم بکش کنار …غم انگیز است ا...

{سناریوی شماره ۸} || پارت چهلم ||نام سناریو: 《 قلبی از سنگ 》...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط