تا چشم کار می کرد و
تا چشم کار می کرد و
تا اعتماد می کردم
چشمم به هرچی که می دید
بی اعتماد تر می شد
معجون دردمندی از
سردرد و دردسر بودم
با هر مسکن تازه
دردم زیادتر می شد
خشکیده تر شدم ای ماه
عکست توی کدوم چشمست
اینجا که هرچی می بینم
دالون ِ تنگ و تاریکه...
اینجا که هرچی می گردم
راهی به سرپناهی نیست
روح بزرگ من دیدی
دنیا چقدر کوچیکه...
#چاوشی
تا اعتماد می کردم
چشمم به هرچی که می دید
بی اعتماد تر می شد
معجون دردمندی از
سردرد و دردسر بودم
با هر مسکن تازه
دردم زیادتر می شد
خشکیده تر شدم ای ماه
عکست توی کدوم چشمست
اینجا که هرچی می بینم
دالون ِ تنگ و تاریکه...
اینجا که هرچی می گردم
راهی به سرپناهی نیست
روح بزرگ من دیدی
دنیا چقدر کوچیکه...
#چاوشی
- ۸.۸k
- ۲۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط